من
مي دانم به کجاي قلبت
شليک کرده ام
تو
ديگر
خوب نخواهي شد
افشين يداللهي
نمایش نسخه قابل چاپ
من
مي دانم به کجاي قلبت
شليک کرده ام
تو
ديگر
خوب نخواهي شد
افشين يداللهي
در بلا هم می چشم لذت او / مات اویم مات اویم مات او
وه که با این عمرهای کوته بیاعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا؟
آهن و فولاد از یک کوره می آیند برون[golrooz]آن یکی شمشیر گردد آن یکی نعل خر است
گر ببینی ناکسان بالا نشینند صبر کن[golrooz]روی دریا کف نشیند قعر دریا گوهر است
تاتونگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تواین چه نگاه کردن است
تا توانی دلی بدست آور / دل شکستن هنر نمی باشد
دردم از یار است ودرمان نیز هم
دل فدای او شد وجان نیز هم
مرا در دام ها بسیار بستند / ز بالم کودکان پرها شکستند
دوش بامن گفت پنهان کاردانی تیزهوش
وزشماپنهان نشایدکرد سر می فروش
شب غرق سکوت است و نگاهی مبهم
تر گشت به خاموشی این خاطره ها ... !
پ12 :(