تو کس محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت دهد ادمی
نمایش نسخه قابل چاپ
تو کس محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت دهد ادمی
یارب ازابر هدایت برسان بارانی
پیشترزانکه چوگردی زمیان برخیزم
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین خوش است
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست / تو خود حجاب خویشتنی حافظ از میان برخیز
ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم
شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود
زلیخا مرد از این حسرت که یوسف گشته زندانی[narahatish][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][narahatish]چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی
ببخشید دیر اومد
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا [golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت[golrooz]
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانیهای مشتی دلق پوشان[golrooz]
نقاش غزل تا که به چشمان تو پرداخت / دیوانه شد از طرز نگاهت قلم انداخت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه دوست
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم