اخی الهی بمیرم تموم کردی؟
بیا جایه ما برو[nishkhand][nishkhand]
نمایش نسخه قابل چاپ
برا من مث جنگه
تو دانشگاه یه دوست صمیمی داشتم
هر وقت به پسرا کار داشتم اونو میفرستادم
البته یه پسرم هم همسایمون بود هم پسر فامیلمون و مورد تایید خونواده بود
اگه کاری به بقیه پسرا داشتم به اون میگفتم بره انجامش بده
دیگه اخریا پسرا کلاسمون میفهمیدن . جزوه میخاستن یا سوالی داشتن میرفتن به دوستم یا اون پسره میگفتن
هههههههههههههههه
اوهوم
تموم شده خیلی وقته!!
خب جای شما که خودت باید بری مریم جونم
من جای خودمو میخوام و دوستش دارم چون تجربش کردم
تو هم یه روزی اینقده یادش کنیییی!!!
فقط قدرشو بدون!
ینی قدر تمام لحظات رو باید بدونیم.. چون عمر رفته باز نمیگرده!!
ایشالا شما عزیزای دلم موفق باشین و درجات بالاتر و موفقیت های بیشترتون رو شاهد باشم[golrooz][esteghbal]
چه اتفاق بدی افتاد
وای خدا...
سلام.........
امروز اولش خیلی خوب بود حتی تا اول شبم خوب بود اما
من خیلی ناراحتم آخه ذهنیتم نسبت یه سری از افراد تغییر کرد .........
دیگه اصلا دوست ندترم بیاد تو اتاقمون ........
وای خدایا امروز حسابـــــــــــــــی رفته بودم تو فاز خنده...[khande][khande]
امروز وقتی از مدرسه رسیدم خونه،خونه شلوغ پلوغ بود...دو کارگر افغانی اومده بودن برای...
منم رفتم تو اتاقم دنبال کارای خودم...هنوز کیفمو زمین نزاشته صدام کردن برو تلفنو جواب بده...[sootzadan]نه اینکه توی یکی از اتاقا پر گچ و ...بود منم به همین خاطر یه شال دور سرو دهنم بستم...[tafakor]بیشتر شبیه عربا شده بودم[khande]
رفتم تلفنو برداشتم........[sokoot]از مدرسمون زنگ زدن..اصلا صداش نمیومد از بس که این دوکارگر بقل گوش من داد زدن[gerye]
اول نشناختم صدا معاون مدرسمونو[nishkhand]بعدش ای کیوم افتاد[sootzadan]حالاااااااااااااا اینجا رو داشته باش....معاون مدرسه داره بهم میگه ساره جان شنبه جلسه هست واسه سرویس عزیزم..[nishkhand]منم حواسم نبود جو گیر شدم به معلمم گفتم بلههههه عززززززززززززززززززززیزمم مممممممم [sootzadan][tahavoo]یعنیاااا پشت تلفن سرخ شدمممممم[gerye]بعد از اون من گفتم عزیزم[gerye]هیچ وقت تاحالا گفتاری به معلمام نگفته بودم عزیزم[gerye]فکر کنم خودشم 4شاخ مونده بود[gerye]
حالا این یه سوتی که الانم بهش فکر میکنم خندم میگره
یکی دیگه اینکه..بهم گفتن با کارگرا برم تو پارکینک تا بهشون نشون بدم گچ و....رو کجا بزارن
وای وای...[nadidan]گچ و...سنگین بود این دوتا بدبختام جون نداشتن[nishkhand]عین چوب خشک رفته بودن بالا...کجا میتونستن اینارو از پله ها بیارن..[sootzadan]
دلم به حالشون سوخت گفتم با اسانسور ببرید[sootzadan]حالا قبل اون بابام گفته بود بهم نزار با اسانسور ببرن[sootzadan]
اینا گذاشتن تو اسانسور خودمونم رفتیم تو اسانسور...زدیم پارکینک...یااااااااااااااا اااضرت عباس چشمتون روز بد نبینههههههههههه....http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gif
قبل اینکه دراسانسور باز کنم صدای ادم و ماشین و...شنیدم...[sootzadan]نمیخواستم اینا بدونن ما داریم اینا با اسانسور میاریم وگرنه میکشتنمون[sootzadan]
دوباره زدم طبقه خودمون و به این دوتا کاگرا گفتم بزاریم اینا برن بعد ببریم[sootzadan]این دوتا بدبختامممممممممممم گفتن چشممممممممم[khande]
وای خدایاااااا...همین جور که در اسانسور در حال بسته شدن بود(تا نصفه رفته بود!) یه دفعه دیدم یکی،اون یکی در جلوی اسانسور باز کرد...
[khande][khande][khande][khande]
قیافه ی منو اون دوتاااااااااااااااااااااا ا فیلمممممممممممم بود بخداااااااااا....انگار دستگیرمون کردن[khande][khande][khande]اون موقع باید یکی از قیافه هامون عکس میگرفت فقط...
از شانسمونم خانم مدیر ساختمون درو باز کرد[sootzadan]ازم پرسید شما با پارکینک کار داشتین....منم گفتم بلههههههه.http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/65.gifاون دوتا که اینقدر مظلوم بودن...لال شده بودن و فقط هاج و واج نگاه میکردن[khande][khande]حالا نگو بعدش زده بودیم طبقه 2[khande][khande]ضایع شدیم....یه نگاه به من کرد یه نگاه به کیسه های گچ و.... و محکم درو بست[gerye][gerye][khande][khande]ولی من بعدش کف اسانسور ولو داشتم میشدم از خنده...http://www.njavan.com/forum/images/smiliesnjavan/21.gif
منم که با اون شال و دمپایییی شبیه عرب شده بودم...خوبه مدیر ساختمون سکته نزده منو دیده با اون دوتا افغانی....ولی مطمئنم قبلش فکر کرده دزدی و..هستیم[khande][khande]اخه چند بار دزد اومده همه به هم دیگه شک کردن[khande][khande][khande][khande]
بهـــــــــــــــله و اینم خاطرات من:4/7/92
سفر زیارتی منم تموم شد، خیلی خوب بود، خیـــــــــــــــــــــــ ــلی !![alaghemand]
نبودم اونجا، نمیدونم چی میشد، اگه آقا آرومم نمیکرد، اگه به درد دلام گوش نمیداد، قربون مهربونیش برم!!
تمام بچه های سایت رو دعا کردم، ایشالا هر چه زودتر خودتون برین پابوسش!![dooa]
یه عالمه حرف تو ذهنم بود، اومدم سایت بیام بنویسم، همش یادم رفت!![afsoorde]