مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نيست
نمایش نسخه قابل چاپ
مرا گر دولت عالم ببخشند
برابر با نگاه مادرم نيست
تو را چون نقش رویا دوست دارم...........چون عطر پاک گلها دوست دارم
معیار دوستان دغل روز حاجت استقرضی به رسم تجربه از دوستان طلب
بند بگسل باش آزاد ای پسر.............چند باشی بند سیم و بند زر؟
رفتم که ببینم کیست تا یادم کندیک غزل مهمانی حال پریشانم کندرفتم و غافل از اینکه من زتنها ترخودمخواب هم نیست کزین کابوس بیدارم کند
دلبر برفت و دل شدگان را خبر نکرد............دار حریف شهر و رفیق شهر نکرد
در دایره وجود موجود علیستاندر دوجهان مقصد و مقصود علیستگرخانه اعتقاد ویران نشدیمن فاش بگفتمی که معبود علیستمولانا
تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی............گوش نا محرم نباشد جای پیغام سروش
شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردیاستاد شهریار
یاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد...........دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد