احوال اگر يکي، دو مي بيني تو
بر عکس تو من دو را يکي مي بينم
نمایش نسخه قابل چاپ
احوال اگر يکي، دو مي بيني تو
بر عکس تو من دو را يکي مي بينم
مژه سیاهت ار کرد بخون ما اشارت
ز فریب او بیندیش و غلط مکن نگارا
اي بينوا ، كه فقر تو ، تنها گناه توست !
در گوشه اي بمير! كه اين راه ، راه توست
اين گونه گداخته ، جز داغ ننگ نيست
وين رخت پاره ، دشمن حال تباه توست
در كوچه هاي يخ زده ، بيمار و دربدر
جان مي دهي و مرگ تو تنها پناه توست
تنهاترین من، تنها نذار منو
تنها سفر نکن ، سفر نکن
این دل شکسته از یاد رفته رو
دیونه تر نکن
ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند
فضای سینه حافظ هنوز پر ز صداست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دلم امید فراوان به وصل روی تو داشت
ولی اجل به ره عمر رهزن امل است
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافیست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شكر ايزد كه به اقبال كُله گوشه ي گل
نخوت باد دي و شوكت خار آخِــر شد
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما