پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
خواستم تا که غمت را به غزل وصف کنم
تیغ آمد به سرش قافیه ام باخته شد
آنچنان در نفس هرم غمت غمزده ام
اشک، باران شد و بر چشم ترم تاخته شد
باز هم بار دگر کوچه شود فرش رهت؟
یا که با ضربت او کار فلک ساخته شد؟
چشم ایتام به راهت که بیایی شب تار
چشم ،خون ریز و بسی ناله چنان فاخته شد
صحبتی بود میان در و مرغابی ها
کاندرآن مسئله بر هجر تو پرداخته شد
چاه، حتما که شبی بهر تو فریاد زند
نغمه فاتحه بر عاطفه بنواخته شد
آسمان زیر قدمهاش، زمین شرم زده
بعد پرواز، علی بر همه بشناخته شد
هادی طهماسبی
92/5/6
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
به کار خیر نرفتن چه استخاره کنی؟
چه میشود که بر این دل کمی نظاره کنی؟
میان آینه ها گفت و گو ،ز بی مهریست
چه میشود که به مهر و وفا اشاره کنی؟
توان حرف زدن هم گرفته ای از ما
سکوت ما همه بینی و استخاره کنی؟
پاسخ : دفنر شعر شعرای نخبگان
سخن چو از دل بشکسته ای برون آید
فقط نشستن و با جان شنیدنش باید
پاسخ : دفتر شعر شعرای نخبگان
چراغ خانه ما همیشه خاموش است
چرا که خاطر ما همی فراموش است
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
به شام تار غصه ام رسیده صبح آرزو
پس از طلوع شادی ام رسیده بر لبم سبو
گلی شکفته شد عجب در این سرای پر ز غم
بیا نشین که گویمت سخن ز غصه مو به مو
به ظلمت اشک میچکید و کنج هر خرابه ای
حدیث غصه گفته میشد از زبان راستگو
هوا پر از شراره بود و هر نفس برای تن
به جز عذاب و درد و ناله ای نبوده در گلو
دلم چو مرغ خسته ای نشسته بود در قفس
پرش پریدنی نبود و خسته از پریدن او
سخن به تلخیه کلام غم نبوده تاکنون
چو تلخیش شنیده ای نشین کنون به گفت و گو
بیا نشین که گویمت جگر چگونه داغ شد
چو پاره پاره شد جگر عیان نمده رخ عدو
زمانه دشمنی بود که کرده قلب اسیر خود
بدان که قلب پاره ای به غصه ها گرفته خو
دلی شکسته را زمانه بس نظاره میکند
برابرش نشسته او نظر کند ز روبرو
نه صبر و طاقتی دگر بماند بهر ادمی
چو تیر غصه ها به قلب پاره اش بشد فرو
ز عمق جان بسوخت هر که شد نصیب او غمی
بجز غبار و خاک گو چه مانده است حال از او
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد
از غصه ات بابا ببین گریانو دل مضطر شدم
اشکم چکد با هر نفس من ناله را از بر شدم
تنها نشستم گوشه ای با غصه نجوا کرده ام
از سوز غم پژمرده و سر تا به پا پرپر شدم
دشمن نشاندت روبرویم غرق خاک و غرق خون
بابا میان خاک و خون ،من خاکها بر سر شدم
یک شعله بر هر خیمه ای افتاد و آن آتش گرفت
آتش مرا هم جان و دل سوزاند و خاکستر شدم
بوده است عشقت در دلم همواره از روز ازل
دیگر نمی بینم تورا حالا که عاشق تر شدم
از طعنه هایی در دلم غوغا به پا گردیده است
زخم زبانم دیده پر خون کرد و گریانتر شدم
بشکسته دل گردیده ام بابا ببین حال مرا
چون از غمت دلخسته و دیوانه سرتاسر شدم
با خود بگفتم شرح حال عاشقی با اشک ها
ناگه تو را بر روی نی دیدم و غم باور شدم
امشب که مهمان منی خندد به من هر دشمنی
آنها گمان دارند من بی یارو بی یاور شدم
التماس دعا
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
از ضرب دست خصم لعینت رخم کبود
ای آفتاب غیرت حق بر رخش بتاب
اشکم چکید و چشم ترم چون بهار شد
سِیلی ببار و خانه ی سیلی بکن خراب
ما را به چشم کولی و بیچاره دیده اند
باید به حرف مردم شامی دهی جواب
معجر که سوخت خنده ی نامرد شد زیاد
ایزد کند زیاد، بر او شدت عذاب
ما بی پناه و حمله و غارت ندیده ای
ما دیده ایم با لب خشکیده صد سراب
ما آن نوازشی که بدیدیم بعد تو
با تازیانه بود ،عمو، در میان خواب
ای مهربان شبم به غمت سوخت تا سحر
هم سوخت پا به پای من آن قرص آفتاب
ای کاش آسمان به غمت گریه مینمود
تا تر شوی دمی به یکی قطره ای ز آب
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
کسی یارای بی تابی ندارد
کسی در مشک خود آبی ندارد
کسی دیگر نمیگوید عمو کو
کسی دیگر به شب خوابی ندارد
دگر جز اشک جاری همدمی نیست
دگر درد دوری ماتمی نیست
یتیمی سایه افکندست بر ما
دگر در جمع یاران محرمی نیست
(شام غریبان)
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
آنقدر زخم بر تن خورشید اوفتاد *** صبر از دل مه و همه انجم ربوده بود
افتاد از نفس ز عطش صید تشنه لب *** لعنت شود هر آنکه چنین را ستوده بود
ای اشک در فراق رخش بی امان ببار *** او عاشقانه شعر فراقش سروده بود
پاسخ : دفتر شعر اختصاصی hadi elec
سرم پر درد
جانم خسته از نامرد
دل خونین و رویم زرد
و دستم ســـــردِ ســــــــــردِ ســــــــــــــــــــــرد
تمام لحظه هایم پر ز تاریکی
عجب !
ندیدم اینچنین غربت به نزدیکی!
بارش باران است
که به پهنای رخم جلوه گری ها دارد
و کویر دل من
تشنه ی بارانیست که صفابخش وجودم باشد
خسته تر از خسته ترینم بخدا
من کجا و تو کجا
من سراینده غمنامه پر ناله شدم
و تو خواننده آن