درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
نمایش نسخه قابل چاپ
درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیده ام که مپرس
سراغ شهر را از چشم ما گیر به حق تربت پروانه برگرد
برای هل اتی بودن ما سفر کرده از این کاشانه برگرد
تو را آلـوده دامن دیگران خواهند و من خـواهم
چو شبنم پاک و چون گل تازه در دامان من باشی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت
تنـی آلــوده درد و دلی لبـریز غــم دارم
زاسباب پریشانی تو را ای عشق کم دارم
مرا يک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب
چنان دستم تهی گريده از گرمای دست تو
که اين يخ کرده را از بيکسی (( ها )) ميکنم هر شب
بسكه اين زندگي سخت مرا داد عذاب
به خدا اي اجل از حسرت مردن ، مردم
ما کی بذات خویش چو تصویر می رسیم
تا از تو آشکار نگردد نهان ما
آنروز كه تعليم تو ميكرد معلم
بر لوح تو ننوشت مگر حرف وفا را ...
اما نمی دانم چرا دنیای همگی ما خیال پردازان
یک جوری شبیه به هم !
و شاید یکسان
شاید ما آدمها را بوسیله ی دلتنگی هایمان به این جهان
پر نور و دوست داشتنی می برند.
[golrooz]
آن کــس کـه ندارد بسر کوی تو راه
از زندگی بـی ثمـرش حـاصل نیست
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و بپیمانه زدند[golrooz][golrooz][golrooz]
دود می خیزد ز خلوتگاه من
کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟
[golrooz]
محبت چشمه ای است از جنس نور
هم ارادت هم سلام از راه دور
[golrooz][golrooz][golrooz]
ریشۀ نخل کهنسال از جوان افزونتر است
بیشـتر دلـبسـتگی بـاشد بـه دنیـا پـیـر را
آن یار کز او خانه ی ما رنگ پــــــری بود
سر تا قَدَمش چون پری از عیب بری بود
دلم می خواد تا ، دووم بیارم
رو درد دوریش ، مرحم بذارم
اما نمیشه ، راهی ندارم
نمی تونم من ، طاقت بیارم
می کند حافظ دعایی، بشنو آمینی بگو
روزی ما باد لعل شـــــــکّر افشان شــما
دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یا رب به در تو روســیاه آمده ام
بر درگه تو به اشک و آه آمده ام
اذنم بده راهم بده ای خـالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام
من آنم به پای خوکان نریزم
مر این قیمتین در لفظ دری را
از نیلوفران آبی قطره وار ، پرتو نوری فرو می چکد
برگها نمی خواهند ما هیچ عجله ای داشته باشیم
[esteghbal][golrooz][nishkhand]
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟به سرو بوستانی
یا من تو را میکشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر
دنیا به همین چند سطر رسیده است
[negaran]
تا ما شویم کنار هم راهی پر امید
ما در کنار هم به فردا رسیده ایم
یک آسمان عشق و دنیای دیگریم
از هر بدی کنون ما دل بریده ایم
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد
نقشهایی که کشیدم در روز
شب ز راه آمد و با دود اندود
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
دست از دامان شب برداشتم
تا بیاویزم به گیسوی سحر
رو به قبله خســـــته با حال عجیبی
از ته دل می نویسم
یاری ام کن ای خــــــدای مهـــــــــــــربان
بی تو من تنها ترینم
مرغ سیاه آمده از راههای دور
بنشسته روی بام بلند شب شکست
تو چه کردی با دل من٬ تو چی آوردی به روزم
انگار این تقدیر من بود که به پای تو بسوزم
دیگه راه پس و پیشم ٬همه بن بست و بسته
دیگه خیلی وقته این٬ دل زیر پای تو شکسته
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
و پرستو ها خوابند
دریا همه صدا
شب گیج در تلاطم امواج
باد هراس پیکر
رو میکند به ساحل و .....http://www.millan.net/minimations/sm...owersmiley.gif
و...
تو رفتي و هنوز
سالهاست در گوش من آرام آرام
خش خش گامهاي تو تكرار كنان
مي دهد آزارم
و من انديشه كنان
غرق اين پندارم
كه چرا خانه كوك ما سيب نداشت...
تصوير تو در وسعت هر پنجره پيداست
تقصير دلم نيست تماشاي تو زيباست
تو همیشه در بقایی من همیشه در فنا
پر کنم از خون خود این حد ، چه غل غل جوششی!
جوششی غل غل کنان از خون سرخم پیش کش
کز همین سرخی هزاران لاله روید واحشی!
یا از دل طالبان برون شوزین جور و تحکمت غرض چیست؟
تو را من چشم در راهم
شبا هنگهم
در آن هنگام كه ميگيرند شاخه ها رنگ تلاجن
گرم يادآوري يا نه
من از يادت نمي كاهم
من كه از پژمردن يك شاخه گل
از نگاه ساكت يك كودك بي جان
از فغان يك قناري در قفس
از غم يك مرد در زنجير
حتي قاتلي بر دار
اشك در چشمان و بغضم در گلوست
مرگ او از كجا باور كنم