تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
نمایش نسخه قابل چاپ
تو نیكی می كن و در دجله انداز
كه ایزد در بیابانت دهد باز
ز کار هر که یک مشکل گشایی / به خود صد مشکل آسان کرده باشی
یارب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی زمیان برخیزم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم /کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی میکشم از برای تو[golrooz]
وگر مراد تو اینست بی مرادی من / تفاوتی نکند چون مراد یار نیست
ترک عاشق کش من مست برو رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود[golrooz]
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد ک عزم سوی ما کن