یارب آن یار سفر کرده که صد قافله دل همره اوست /هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
نمایش نسخه قابل چاپ
یارب آن یار سفر کرده که صد قافله دل همره اوست /هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
شاخ آن از لا مکان سر بر زده / سایه آن عرش را بر سر زده
هیچ آداب و ترتیبی نجوی ...
هر چه می خواهد دل تنگت بگوی
یک جهان بینی به معنی صدهزار / نو عروسان فارق از رنگ و نگار
رفتم که ببینم کیست تا یادم کندیک غزل مهمانی حال پریشانم کندرفتم و غافل از اینکه من زتنها ترخودمخواب هم نیست کزین کابوس بیدارم کند
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست / تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
تو طاعت حق کنی به امید بهشت. / رو رو! تو نه عاشقی، که مزدوری تو
وارث تمام اضطراب های من سلام / لیلی قشنگ خواب های من سلام
من از آن حسن روزافزون که یوسف داشت دانستم. /که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را