تو آنی که از یک مگس رنجه ای / که امروز سالار و سرپنجه ای
نمایش نسخه قابل چاپ
تو آنی که از یک مگس رنجه ای / که امروز سالار و سرپنجه ای
یا رب ای یار توانا همدم
شکر تو گویم همه جا و همه دم
مپندار گر طاعتی کرده ای / که نزلی بر این حضرت آورده ای
منزل مردم بیگانه چو شد خانه چشم
آنقدر گریه نمودم که خرابش کردم
مانند شیشه ای که خریدار سنگ بود
این دل شکستن تو برایم قشنگ بود
در معرفت بر کسانی است باز / که درهاست بر روی ایشان فراز
زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده
و اندر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل در بندش
در هر پیچی هزار جان پیچیده
هنوز از صید منقارش نپرداخت / که مرغ دیگر آمد کار او ساخت
تن آدمی شریف است به جان آدمیت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
تو با خلق نیکی کن ای نیکبخت / که فردا نگیرد خدا بر تو سخت