هرکسی از ظن خود شد یار من /از درون من نجست اسرار من
نمایش نسخه قابل چاپ
هرکسی از ظن خود شد یار من /از درون من نجست اسرار من
نشاط آنکه از تو رمیدن گرفت/که شامت سپیده دمیدن گرفت
ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]که این ره که میروی به ترکستان است
سعدی
تو که در علم خود زبون باشی / عارف کردگار چون باشی
یار من انکه لطف خداوند یار اوست[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]بیداد و داد و رد و قبول" اختیار اوست
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت / جانم از آتش هجر رخ جانانه بسوخت
تو که 1 روز پراکنده نبودست دلت[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]صورت حال پراکنده دلان کی دانی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟[golrooz]
یکی را برآری و قارون کنی / یکی را به نانی جگر خون کنی
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]انکه یوسف بزر ناسره بفروخته بود
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم [shaad]