من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است.
.شمس لنگرودی.
نمایش نسخه قابل چاپ
من نه غزالی زخم خورده ام
نه ماهی تنگی گم کرده راه
نهنگی توفان زادم
که ساحل بر من تنگ است.
.شمس لنگرودی.
«دارم نگاه می کنم و چیزها در من می روید.
در این روز ابری،
چه روشنم.
همه رودهای جهان به من می ریزد.
به من که با هیچ پُر می شوم.
خاک انباشته از زیبایی است.
دیگر چشمهای من جا ندارد... چشم های ما کوچک نیست، زیبایی کرانه ندارد...»
سهراب سپهرى
"نیلوفرِ آبی بودن"
دروغ گفتهام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصههای کودکیست،
پینوکیو یک روز آدم میشود،
کفشِ بلور
همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در میآید
و شاهزادهای از راه میرسد
تا به بوسهای
سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند.
دروغ گفتهام اگر بگویمت
که در همیندم
دختری سیزدهساله
تنش را چوبِ حراج نمیزند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمیکند
واپسین نفس خود را
بر تکهای زرورق.
ما در گردبادی از زخم زندگی میکنیم
و وزنههای حقیقت به پای رؤیاهامان
زنجیر شدهاند،
اما زندگی آدامسی نیست که با بیمزه شدن
بتوانیم بر سنگفرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آبنمای یک پارک؛
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت،
جهان را ویران خواهد کرد.
به تو دروغ نمیگویم،
ما همانطور که به قلهها میاندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس میکنم.
یغما گلرویی
- - - به روز رسانی شده - - -
"نیلوفرِ آبی بودن"
دروغ گفتهام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصههای کودکیست،
پینوکیو یک روز آدم میشود،
کفشِ بلور
همیشه با سایزِ پای سیندرلا جور در میآید
و شاهزادهای از راه میرسد
تا به بوسهای
سفیدبرفی را از خوابِ جادو بیدار کند.
دروغ گفتهام اگر بگویمت
که در همیندم
دختری سیزدهساله
تنش را چوبِ حراج نمیزند در کنار خیابان
و مردی تبخیر نمیکند
واپسین نفس خود را
بر تکهای زرورق.
ما در گردبادی از زخم زندگی میکنیم
و وزنههای حقیقت به پای رؤیاهامان
زنجیر شدهاند،
اما زندگی آدامسی نیست که با بیمزه شدن
بتوانیم بر سنگفرش خیابان تـُفش کنیم!
ما موظف به نیلوفرِ آبی بودنیم
چه در مُردآبِ لجن بسته،
چه در آبنمای یک پارک؛
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
وگرنه عفونت،
جهان را ویران خواهد کرد.
به تو دروغ نمیگویم،
ما همانطور که به قلهها میاندیشیم
در حال فرو رفتنیم...
اما با دوست داشتن تو
رویشِ جفتی بال را حس میکنم.
یغما گلرویی
"اشی مشی"
اشی مشی شدن
جوابِ نشستن بر بامِ ویرانه ست
.
گنجشکِ سقوط کرده در حوضِ نقاشی!
باید می پریدی...
در سرزمینِ حاکم باشی
سنگ و جانِ گنجشک ها
هر دو مُفتند. // یغما گلرویی
...
در این ایوان سرپوشیده
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده ام با این پرستو ها و ماهی ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
...
من به خوشبختی ماهیها میاندیشم
که در آن وسعت آبی با هم
باز هم همراهند
"زندگـــــی "
معنـــی پیچیده ای نــدارد !همین که " تـــــو " باشــی . . .این ، تمـــــــام زندگی است ...!!
خدایا
قلبم تشنه نور و عشق توست
هر روز به افکار و آرزوهایم بیا
به رویاهایم،در خنده هایم و اشک هایم.
از سر رحمتت در فراموشی هایم پدیدار شو.
به عبادتم به کارم به زندگی ام و مرگم بیا.
از سر لطف و عشق با من باش.
اين کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بـند سر زلف نـگاری بودهسـت
اين دستـه کـه بر گردن او میبيني
دستیست که برگردن ياری بوده است[golrooz][golrooz][golrooz]