اگرچه حسن تو عشق غیر مستغنی است[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]من ان نیم که از این عشقبازی ایم باز
نمایش نسخه قابل چاپ
اگرچه حسن تو عشق غیر مستغنی است[golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz][golrooz]من ان نیم که از این عشقبازی ایم باز
زلیخا مرد ازین حسرت که یوسف گشته زندانی[tafakor][tafakor][tafakor][golrooz][golrooz][tafakor][tafakor][tafakor]چرا عاقل کند کاری که باز ارد پشیمانی
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا جان رسد به جانان یاجان ز تن درآید
دیده ها بر دیگران چون میگری/مدتی بنشین به خود خون میگری
یا همچو همای بر من افکن پر خویش
تا بندگیت کنم به جان و سر خویش
شبگیر غم بود و شبیخون بلا بود
هر روز عاشورا و هرجا کربلا بود
دوباره دل هوای باتو بودن کرده/ نگو این دل دوری عشقتو باور کرده
هرکه در این بزم مقرب تر است/ جام بلا بیشترش می دهند
دردیست غیر مــــــردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
نیاساید اندر دیار تو کس/چو آسایش خویش خواهی و بس