ياد پيمان نيستي پيمانه را اورده اي
شد فراموشت مگر ما بر سر پيمانه ايم
ما خدا جويان كه در ملك شما بيگانه ايم
گر شما فرزانگي داريد ما ديوانه ايم
نمایش نسخه قابل چاپ
ياد پيمان نيستي پيمانه را اورده اي
شد فراموشت مگر ما بر سر پيمانه ايم
ما خدا جويان كه در ملك شما بيگانه ايم
گر شما فرزانگي داريد ما ديوانه ايم
ما را بر آستان تو بس حق خدمتست
ای خواجه باز بین بترحم غلام را
از سياهي چرا هراسيدن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب به جاي ميماند
عطر خواب آور گل ياس است
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
يا سر و سجده مرا قدري بود
يا به اشكم دولتي خندان شود
در عیش نقد کوش که چون آبخور نماند
آدم بهشت روضه دارالسلام را
امشب به جنون کشيده ميلم برگرد!
اي جاري ندبه در کميلم برگرد
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
صلاح ما همه آن است کان تو راست صلاح
حضوری گر همی خواهی ازو غایب مشو حافظ
متی ما تلق من دع الدنیا واهملها