تا نباشد راست کي باشد دروغ؟ - آن دروغ از راست مي گيرد فروغ
نمایش نسخه قابل چاپ
تا نباشد راست کي باشد دروغ؟ - آن دروغ از راست مي گيرد فروغ
غم دین خور که دنیا غم ندارد/عروس یک شبه ماتم ندارد
در بند غمت بنده صفت حلقه به گوشيم
وز دام تو چون آهوى وحشى نرميديمتشريف غمت بر دل و با درد فراقتجفتيم، ولى جامه طاقت ندريديم
مرغ زیرک باش و بشکن دام را/خاک ره بر سر فکن ایام را
ای دهـــنده عقلـــها فریاد رس تا نخـــواهی تو نخواهــــد هیچ کس
«مولانا»
سپهرش به جایی رسانید کار/ که شد نامور لؤلؤ شاهوار
روزی که مرا بر گل رویت نظر افتاد
احساس نمودم که دلم در خطر افتاد
تو دستگیر شو ای خضر پی خجسته که من
پیاده میروم و همرهان سورانند[shaad]
در این حضرت چو مشتاقان نیاز ارمن ناز ارند
که با این درد اگر دربند درماننددرمانند
فامیل دور