روز ها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویش تنم
نمایش نسخه قابل چاپ
روز ها فکر من این است و همه شب سخنم / که چرا غافل از احوال دل خویش تنم
محرم دیر ، خانیم زینب عزاسی بیزی سسلر حسینین کربلاسی
یولی باغلی قالیب دشمن الینده داها زوارینین یوق سس- صداسی
موی سفید رافلکاسان نداد این رشته رابه نقد جوانی داده ام[cheshmak]
مرغک دلداه به عجب و غرور
کرد یکی لحظه تماشای مور
رازى است مـــــرا، رازگشــــايى خواهم دردى است به جانم و دوايى خواهمگـــر طـــــور نديدم و نخـــــواهــــم ديدن در طــــور دل از تو، جاى پايى خواهم
مگر تو چشم بپوشی و فتنه باز نشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم
مجنون چو حدیث عشق بشنید
اول بگریست پس بخندید
دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد که از تنها بپرهیزد
دلا بسوز که سوز تو کار ها بکند / نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند
در حلقــــــه درويش، نــــــــديديـــــم صفـــــايى در صــــومعــــــــــــــه، از او نشنيديم ندايــــىدر مــــــدرسه، از دوست نخـــــــــوانديم كتابى در مــــــــاذنه، از يار نديديــــــم صدايـــــــــى