ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه همىنشنود آواى تو رهيچ دستـــــــــى نشـــــــــود جز بر خوان تو دراز كـــس نجويد به جهـــــــان جز اثر پاى تو ر
نمایش نسخه قابل چاپ
ديــــــــــدهاى نيست نبيند رخ زيبــــــــــــاى تو را نيست گـوشى كه همىنشنود آواى تو رهيچ دستـــــــــى نشـــــــــود جز بر خوان تو دراز كـــس نجويد به جهـــــــان جز اثر پاى تو ر
روزها گر رفت گو رو، باک نیست
تو بمان، ای آنکه چون تو پاک نیست
تـــــاراج كـــــــــرد روى گلش، هستى مرا افزود چشم مىزدهاش، مستى مراافــــــــــروخت آتشى به روانم، ز غمزهاش بـــــر باد داد سركشـى و پستى مرا
آبروی حسین به كهكشان می ارزد
یک موی حسین بر دو جهان می ارزد
گفتم كه بگو بهشت را قیمت چیست
گفتا كه حسین بیش از آن می ارزد
دست آن شيخ ببوسيـــــد كه تكفيرم كرد محتسب را بنوازيــــــــد كــــــــــــه زنجيرم كردمعتكف گشتــم از اين پس، به در پير مغان كه به يك جرعه مى از هر دو جهان سيرم كرد
دلایل قوی باید و معنوی
نه رگهای گردن به حجت قوی
يــــــــــا رب، ايــن پرده پندار كه در ديده ماست بـــاز كن تــــا كــــه ببينم همــــه عالم نور استكــــــــــاش در حلقه رندان خبرى بود ز دوست سخن آنجا نه ز "ناصر" بــــــود از "منصـور" است
تـــــمام روز ازان همچو شمع خاموشیم
که خرج آه ســــحر میشود نفس ما را
اسير عشقــــم و اين رتبه، پـــــــــــادشاه ندارد قتيل دلبــــــرم و همچـــــو جــاه، شاه ندارداگـــر در آينـــــه بينى جمال خويش، بگــــــويى اسير عشق من آن كس كه شد، گناه ندارد
در کارگه کوزه گری رفتم دوش ، دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش[golrooz]
ناگاه یکی کوزه برآورد خروش ، کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش[golrooz]