بـا دل سنگـــینت آیا هیـــچ درگیـــرد شبـــــی
آه آتشنـــاک و ســـوز سینـــه شبگیـــر مـــا
نمایش نسخه قابل چاپ
بـا دل سنگـــینت آیا هیـــچ درگیـــرد شبـــــی
آه آتشنـــاک و ســـوز سینـــه شبگیـــر مـــا
آنچه از دریا به دریا میرود
از همانجا کامد انجا میرود
در خــــرابات طریقت مـــا بـــه هــم منزل شویم
کـــاین چنیـــن رفتـــهست در عهــــد ازل تقدیر مـا
آن سفر کرده که صدقافله دل همره اوست
هرکجاهست خدایا به سلامت دارش
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد
در آن جایی که نامردان عصا از کور می دزدند
من از خوش باوری ان جا محبت جستجو کردم ...
شرحِ جفایِدوست،نه بهر شكايت است
مقصـود ذكـر اوسـت،دگرها حكايت است
تویی بهانه آن ابر ها که می گریند
بیا که صاف شود این هوای بارانی
یارم به یک لا پیرهن خوابیده زیرنسترن
ترسم که بوی نسترن خواب است هشیارش کند
در این بازار اگر سودی است با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی