روی رنگین را به هرکس می نماید همچو گل
ور بگویم باز پوشان باز پوشاند ز من
نمایش نسخه قابل چاپ
روی رنگین را به هرکس می نماید همچو گل
ور بگویم باز پوشان باز پوشاند ز من
نه ای دل تو کمی از مهربانی
نه مهر تو کم است از گل ستانی . . . [golrooz]
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم
مرغک دلداده به عجب و غرور
کرد یکی لحظه تماشای مور[golrooz]
روزگاری من ودل ساکن کویی بودیم
ساکن کوی بت عربده جویی بودیم
من از بیگانگان ننالم ***** هرانچه که بامن کرد اشنا کرد
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه های غریبانه قصه پردازم
مازیاران چشم یاری داشتیم********خود غلط بود انچه میپنداشتیم
من ملک بودم وفردوس برین جایم بود
آدم آورد درین دیر خراب آبادم