یارب این آتش که در جان من است
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل
نمایش نسخه قابل چاپ
یارب این آتش که در جان من است
سرد کن زانسان که کردی بر خلیل
لال شوم ، کور شوم ، کر شوم
لیک محال است که من خر شوم [golrooz]
مرغول را برافشان یعنی به رغم سنبل
گرد چمن بخوری همچون صبا بگردان
نبینی باغبان چون گل بکارد
چه مایه غم خورد تا گل برآرد؟[golrooz]
دل از جواهر مهرت چو سیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه مسوس شد [golrooz]
درمیان آب وآتش هم چنان سرگرم توست
این دل زار نزار اشک بارانم چوشمع
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه فال به نام من دیوانه زدند [golrooz]
در زوایای طربخانه ی جمشید فلک
ارغنون ساز کند زهره به آهنگ سماع
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را