سعدي ان بلبل شيراز سخن
در گلستان سخن دستان زد
(خيلي با س سخت بود)
نمایش نسخه قابل چاپ
سعدي ان بلبل شيراز سخن
در گلستان سخن دستان زد
(خيلي با س سخت بود)
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
منتظر نايستــيد، نوبت شما كه نيست
نوبت من است، نوبت كسي كه عاشق است
تو را دوست دارم تا اخرين نفس
قبله ي عشق من يكي باشد وبس
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
بسيار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنين زار كه اينبار افتاد..
ساقيا بده جامي زان شراب روحاني
تا دمي برآسايم زين حجاب ظلماني
دل جدا , دیده جدا, سوی تو پرواز کند
گرچه من در قفسم بال و پرم بسیار است!
تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
بسيار فتاده بود هم در غم عشق
اما نه چنين زار كه اينبار افتاد..
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند