الهى !
موجود عارفانى ، آرزوى دل مشتاقانى ، مذكور زبان مدّاحانى ،
چونت نخواهم كه نيوشنده آواز داعيانى ،
چونت نستانم كه شاد كننده ى دل بندگانى ،
چونت ندانم كه زين جهانى ،
چونت دوست ندارم كه عيش جانى .
تهيه و تنظيم : سايت علمى نخبگان جوان
نمایش نسخه قابل چاپ
الهى !
موجود عارفانى ، آرزوى دل مشتاقانى ، مذكور زبان مدّاحانى ،
چونت نخواهم كه نيوشنده آواز داعيانى ،
چونت نستانم كه شاد كننده ى دل بندگانى ،
چونت ندانم كه زين جهانى ،
چونت دوست ندارم كه عيش جانى .
تهيه و تنظيم : سايت علمى نخبگان جوان
الهى !
تا رهى را خواندى ، رهى در ميان ملأ تنهاست ،
تا گفتى كه بيا ، هفت اندام رهى شنواست ،
از آدمى چه آيد ؟ قدر آدمى پيداست ؛ كيسه تهى و بادپيماست ،
اين كار پيش از آدم و حوّاست و عطا پيش از خوف و رجاست ،
امّا آدمى به سبب دين ، مبتلاست ،
به ناز كسى است كه از سبب ديدن رهاست و با خود به جفاست ،
گر آسياى احوال ، گردان است ، چه بود ؟ قلب مشيت به جاست .
اى دوست به جملگى تو را كشتم من
حقا كه در اين سخن به زرق است و نه فن
گر تو ز خودى خود برون جستى پاك
شايد صنما به جاى تو هستم من
تهيه و تنظيم : سايت علمى نخبگان جوان
الهى !
اگر كسى تو را به طلب يافت ، من خود طلب از تو يافتم .
ار كس تو را به جستن يافت ، من به گريختن يافتم .
الهى !
چون وجود تو پيش از طلب و طالب است ، طالب از آن ،
در طلب است كه بى قرارى بر او غالب است .
عجب آن است كه يافت ، نقد شد و طلب برنخاست ،
حق ديده ور شد و پرده ى عزت به جاست .
تهيه و تنظيم : سايت علمى نخبگان جوان
الهى !
اگر زاريم ، در تو زاريدن خويش است ،
ور ناليم ، بر تو ناليدنمان در خور است .
الهى !
از خاك چه آيد مگر خطا و از علت چه زايد مگر جفا !
و از كريم چه آيد جز وفا !
الهى !
باز آمديم با دو دست تهى ،
چه باشد اگر مرهمى بر خستگان نهى ؟ !
الهى !
گنج درويشانى ، زاد مضطرانى ،
مايه اميدگانى ، دستگير درماندگانى ،
چون مى آفريدى ، جوهر معيوب مى ديدى ، مى برگزيدى ،
و با عيب مى خريدى و برگرفتى و كس نگفت كه بردار ،
اكنون كه برگرفتى ، بمگذار و در سايه لطف مى دار و جز به فضل خود مسپار .
گر آب دهى نهال ، خود كاشته اى
ور پست كنى بنا ، خود افراشته اى
من بنده همانم كه تو پنداشته اى
از دست مى فكنم چو برداشته اى
تهيه و تنظيم : سايت علمى نخبگان جوان
الهی !
نسیمی دمید از باغ دوستی ، دل را فدا کردیم ،
بویی یافتیم از خزینه دوستی ، به پادشاهی بر سر عالم ندا کردیم ،
برقی تافت از مشرق حقیقت ، آب گل کم انگاشتیم .
الهی !
هر شادی که بی توست ، اندوه است ،
هر منزل که نه در راه توست ، زندان است ،
هر دل که نه در طلب توست ، ویران است ،
یک نفس با تو به دو گیتی ارزان است ،
یک دیدار از آن تو به صد هزار جان رایگاه است ،
صد جان نکند آنچا کند بوی وصالت
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
الهی !
چه زیباست ایام دوستان با تو !
چه نیکوست معاملت ایشان در آرزوی دیدار تو !
چه خوش است گفت و گوی ایشان در راه جست و جوی تو !
چه بزرگوار است روزگار ایشان در سرکار تو !
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
ملکا !
آب عنایت تو به سنگ رسید ، سنگ بار گرفت ،
از سنگ ، میوه ، میوه طعم و خوار گرفت .
ملکا !
یاد تو دل را زنده کرد و تخم مهر افکند ،
درخت شادی رویانیدو میوه آزادی داد ،
چون زمین نرم باشد و تربت خوش و طینت قابل
تخم جز شجره طیبه از آن نروید و جز عبهر عهد بیرون ندهد
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
الهی !
بهای عزت تو ، جای اشارت نگذاشت ،
قدم وحدانیت تو ، راه اضافت برداشت ،
تا گم کرد رهی هر چه در دست داشت و ناچیز شد هر چه می پنداشت
الهی !
زان تو می فزود و زان رهی می کاست ،
تا آخر همان ماند که اول بود راست .
گفتی کم و کاست باش خوب آمد و راست
تو هست بسی رهیت شاید کم و کاست
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
الهی !
مشرب می شناسم اما وا خوردن نمی یارم ،
دل تشنه و در آرزوی قطره ای می زارم ،
سقایه مرا سیری نکند ، من به طلب دریایم ،
بر هزار چشمه و جوی گذر کردم تا بو که دریا دریابم !
در آتش عشق ، غریقی دیدی ؟ من چنانم !
در دریا تشنه ای دیدی ؟ من آنم !
راست به متحیری مانم که در بیابانم .
فریادم رس که از دست بی دلی به فغانم .
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان
الهی !
غریب تو را غربت وطن است ،
پس این کار را کی دامن است ؟
چه سزای فرج است او که به تو ممتحن است ؟
هرگز کی به خانه رسد او را که غربت او را وطن است ؟
الهی !
مشتاق ، کشته دوستی است ،
و کشته دوستی را دیدار تو کفن است .
تهیه و تنظیم : سایت علمی نخبگان جوان