پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم جدا به روح پدراستادمون فاتحه میدم. خدایی دمش گرم ترم اخری استرس امتحان ندارم .(ارزیابی )
اما استاد عزیز مدیریت خدا وند به شما انصاف عنایت کنه 200 صفحه جزوتو حفظ نمیشم کاشکی تک ماده هنوز بود گرچه هیچ وقت استفاده نکردم .
استاد راهنمای عزیزم کاشکی زودتر از مسافرت سالم برگرده .
دوستای خوبم رو حتی تو دنیای مجازی با هیچ چیز عوض نمیکنم .دوستون دارم
وقتی میام اینجا انگار دوبار دارم زندگی میکنم .
ارزو میکنم همه بچه امتحاناشون رو خوب بدن ، سالم باشند و شاد .
و خداوند انسان های مهربون رو که به فکر دیگران هستند و تو شرایط سخت سنگ صبور دیگران واقعا حفظ کنه .
محبت تنها عنصریه که می تونه بر تورم غم غلبه کنه .
پس یکدیگر رو بی قید شرط همان ور که هستیم دوست بداریم .
خیلی نوشتم پوزش [golrooz]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
مدتیه از بیکاری به خواهرم که واحد تکثیری در یکی از دانشگاهها رو داره کمک می کنم و اونجا مشغول به کار شدم آخه آبجیم امتحاناتش شروع شده و یکی باید کاراش رو جمع و جور کنه
یکی از روزها ساعت 5:30 باید یه جایی می رفتم مجبور شدم در تکثیر رو ببندم که همون لحظه یه آقای اومد برای کپی منم خیلی خونسر بهش گفتم تکثیر تعطیله خدا حافظ!
کلی دانشجو اون نزدیکها بود دیدم همه با تعجب منو نگاه می کنن به هرحال خیلی بی تفاوت رفتم به کارام برسم
وقتی برگشتم خواهرم با استرس اومد پیشم و گفت تو کپی رییس دانشگاه رو نگرفتی! ( متوجه شدم اون آقا رییس دانشگاه بود )[nadidan][nishkhand]
خلاصه رییس دانشگاه خیلی عصبانی شده بود و در واقع به جورایی منو از دانشگاه اخراج کرد ( به آبجیم گفته بود به اون خانم بگو دیگه نیاد !)
خوب من کمی دلخور شدم اخه منکه کاری نکرده بودم و نه اون علامت میتی کومان داشت نه من می شناختمش
تازه من خیلی عجله داشتم و در تکثیر رو هم بسته بودم
حالا دیروز همون رییس دانشگاه به خواهرم گفته از شخصیت ام خوشش اومده و می تونم دوباره بیام دانشگاه و مایله حتی یه پستی هم تو دانشگاه بهم بده
اما . . .
کوزه شکست و آب رفت . . .
دیگه دلی که شکست مثل قوری که شکسته که مثل اول نمی شه
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم فكر ميكنم چرا گاهي يك بودجه كافي براي ادامه كار در كاوش ....بايد كم بيات
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم فکر می کنم هنوز واسه مردنم خیلی زوده [negaran][nishkhand]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
دارم فکر میکنم من با این آرتمیس چه کار کنم![tafakor]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
غزل بارون
دارم فکر میکنم من با این آرتمیس چه کار کنم![tafakor]
چرا؟ [negaran]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
چرا از حالا داری فکر مرگو میکنی بچه بشین سر درست!حالا دارم به این فکر میکنم که کی میشه که رخت عزا رو از تنم در بیارم !هی خدا
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
ای بابا ! دارم به این فکر می کنم که چرا من هر حرفی می زنم اطرافیام می گن برو بشین سر درست [khande]
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
الان خیلی خسته ام ... با اینکه سعی می کنم به چیزی فکر نکنم ولی همش ذهنم پر هست ... از افکاری که میدونم گذراست ... تحمل خستگی این افکار از خستگی جسمانی سخت تر هست!
پاسخ : دفتر خاطرات روزانه بچه هاي سايت نخبگان(حالا)
بعد از کلی خبر بد شنیدن امروز یه خبر فوق العاده شنیدم که به من اجازه دادن برم USA تا اونجا مقالمو ارائه کنم تازه امتحاناهم که تمومه فردا هم جاتون خالی با خانواده میریم سپیدان انشا...
امید وارم هرکی ناراحته مثل من خوشحال بشه هرکی هم خوشحاله خدا بیشترش کنه
الان فقط می خوام بگم که
I LOVE MY GOD FOR EVER[shaad]