زمانه ی بدی است...باید زمان را توبیخ کرد یا بدی را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
نمایش نسخه قابل چاپ
زمانه ی بدی است...باید زمان را توبیخ کرد یا بدی را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خسته ام,خسته از رسم مردمان این دیار......کهدانه میکارند و نهال را تبر میزنند...
خسته از مردمانی که ذلت مینویسند و لذت میخوانند...
خسته از مردمانی که مرد هستند و مرد نیستند...
خسته از مردمانی که خدا میشناسند و خدایی میکنند...
خسته از مردمانی که زنده میکشند و مرده می پرستند...
...
به حُکم چشمهایت می نویسم نامه ای دیگر
دلم را درمیان نامه می پیچم پریشان تر
پس ازنام قشنگت، می نویسم سطر اول را
قفس، آتش، پرنده، یک گلو آوازو خاکستر
میان برگ ماه، درانتهای نامه می پیچم
برای دستهایت چوری و یک حلقه انگشتر
دلم را درمیان نامه ام پچیده می یابی
کنار نامه های دیگرت ، هرروز پشت در
درآن خلوت که از ابرخیالت ماه می تابد
تورا با سطرسطر نامه هایم میکشم دربر
میان برگ ماه پیچیده تقدیم تو میدارم
دوگلدان،شمعدانی، قالی و یک دسته نیلوفر
ولی حس می کنم یک روز درغُربت دل عاشق
دورازچشم تو می میرد کنار نامه ای آخر
خدایا نمیدونم ...
دیگه دارم دیونه میشم...
دیگه بریدم...
یا من آدم خوبی هستم و از بهشتیانم و یا اطرافیان آدم های بد و جهنمی...
شاید آدم ابلهی بیش نیستم و فکر میکنم آدم خوبی ام نمیدونم ...
نمیدونم هنوز دارم تو صراط مستقیم قدم میذارم یا منحرف شدم و خبر ندارم...
نمیدونم...
دیگه بریدم...
از همه بریدم...
از همه بریدم...
دیگه تو این دنیا زندگی سخت شده...
وقتی اطرافیان خودشون رو مسلمون خطاب میکنند ولی وقتی میخوای رسم امانت داری رو بجا بیاری ، وقتی حلال و حروم رو بهشون یادآوری میکنی ، بهت انگ چاپلوسی رو میزنند ، بهت تهمت نارفیقی و خیانت در دوستی میزنند
چه باید کرد؟؟؟
وقتی که میبینی اطرافیان خیلی راحت و حتی با اعتقاد کامل گناه میکنند و بزرگترین گناهان رو به سادگی خوردن آب انجام میدن چه باید کرد؟؟؟ خدایا نمیدونم ...
خدایا نمیدونم ، یا من معنی بهشت و جهنم رو نمی فهمم یا اونا ...
وقتی که میبینم مراسمات عزاداریمون سراسر ریاست از هرچی عزاداریه بیزار میشم...
وقتی که میبینم مردم برا گرفتن غذای نذری باهم گلاویز میشن از هرچی غذای نذریه بیزار میشم...
نمیدونم...واعظان کین جلوه بر محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
پرسشی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند...
نه دوست عزیزم موقعی که می خواستم منبع رو بنویسم اینترنتم قطع شد این اشعار مال آقای عباس صادقی است.
برای خرید کتابهای ایشون می تونین از این لینک استفاده کنین.
http://eifa.blogfa.com/9012.aspx
عشق بازی کار فرهاد است و بس
دل به شیرین داد و دیـگر هیچکس
مـــهر امــروزی فـریبـی بـیـش نـیست!
مانده ام حیران که اصل عشق چیست؟
بعضی وقت هایه بوی عطر , یه تشابه اسم , یه رنگ مو خاص , یه مدل حرف زدن خاصجوری داغونت میکنه که اگر خود طرف رو میدیدی انقد داغون نمیشدی!
آنروزکه سقف خانه هاچوبی بود!
گفتارو عمل درهمه جا خوبی بود!
امروزبنای خانه ها سنگ شده!
دلهاهمه با بنا هماهنگ شده...
از دلــم پـرسیـدم عشـق را خـلاصـه کن!!!
گفت: آغاز کسی بـاش که پایان تو باشد...
- - - به روز رسانی شده - - -
" دوستت دارم "
تکیه کلام تو بود ، من بی جهت به آن تکیه داده بودم ...
آشناهایم ، غریبه هایی هستند ...
کـه تـنــها اسمشان را مـی دانـم !!!