تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
نمایش نسخه قابل چاپ
تو صاحب خرمنی و من گدایی خوشه چین اما
به انعام تو شایستن نه حد هر گدا حافظ
ظالم آن قوم که چشمان سوختند / زان سخن ها عالمی را سوختند
در نومیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است
ترك عاشق كش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون كه از ديده روان خواهد بود
دلا تا کی در این دنیا فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی[golrooz]
يارم چو قدح بدست گيرد
بازار بتان شكست گيرد[tafakor]
در نومیدی بسی اومید است پایان شب سیه سپید است
تا تواني دلي بدست آور
دل شكستن هنر نمي باشد
دارای دو گیتی ملک العرش خدایی / کو را نه نیاز است و نه انباز و نه همتا
اي نسيم منزل سلمي خدا راتا به كي
ربع را بر هم زنم اطلال راجيحون كنم