تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس/ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
نمایش نسخه قابل چاپ
تویی آن گوهر پاکیزه که در عالم قدس/ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک
كوه اندوه فراقت به چه حيلت بكشد
حافظ خسته كه از ناله تنش چون نالي است
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک/باور مکن که دست زدامان بدارمت
تيمار غريبان سبب ذكر جميل است
جانا مگر اين قاعده در شهر شما نيست
تا ابد یاد عزیزان ز دل وجان نرود/جان اگر رفت ولی خاطر خوبان نرود
در صومعه زاهد و در خلوت حافظ
جز گوشه ي ابروي تو محراب دعا نيست
تورا از بین صد ها گل جدا کردم /تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
من برعکسه همه پشته خنده هام غمه تو برعکسه منی شادیو غمیگین میزنی[nishkhand]
مردم ديده ي ما جز به رخت ناظر نيست
دل سر گشته ي ما غير تر از ذاكر نيست
یاد باد آن که به بالین تو شبهای دراز/پاسبان مردم چشم نگران بود مرا