دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا جان رسد بجانان یا جان ز تن بر آید;)
نمایش نسخه قابل چاپ
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید
یا جان رسد بجانان یا جان ز تن بر آید;)
در بزم بادهنوشـــــــان ای غافـل از دل من
بستی دو چشم و گفتم، ميخانه بسته بهتر
روی اگر تابی ز آه گرم و سرد ما رواست
زحمت سرما ندارد ؛ طاقت گرما ، لطیف
فراق را به فراق تو مبتلا سازم
چنانکه خون چکد ازدیدگان فراق
قدحي دركش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببيني كه نگارت به چه ايين امد
دستي كه در فراق تو ميكوفتم به سر
باور نداشتم كه به گردن درآرمت
در نهان خانه ی جانم گل یاد تو درخشید
عطر صد خاطره پیچید باغ صد خاطره خندید
در مذهب طريقت خامي نشان كفر است .
اري نشان دولت چالاكي است وچيستي.
يكي را كه سعي قدم پيشتر
به درگـاه حق منزلت بـيشتـر
رسم عاشق نيست با يك دل دو دلبر داشتن ...
يا ز جانان يا ز جان بايد كه دل برداشتن ...