روزهای تکراری و بی ثمر از پی هم میگذرند
و این تکرار مکررات را جشن بگیر
شکر نما
چرا که بهتر از بدتر شدن شرایط ات هست
نمایش نسخه قابل چاپ
روزهای تکراری و بی ثمر از پی هم میگذرند
و این تکرار مکررات را جشن بگیر
شکر نما
چرا که بهتر از بدتر شدن شرایط ات هست
زندگي درك همين اكنون است . زندگي شوق رسيدن به همان فردايي است ، كه نخواهد امد . تو نه در ديروزي ، و نه در فردايي . ظرف امروز پر از بودن توست .
میترسم از بیداری و دیدن روزها
میخوابم تا خودم را نبینم
دستانم را نبینم
لحظه حال را نبینم
خواب که باشی نه میفهمی
نه خوابت یادت میماند
نه صدایت در می آید
نه آزاری به دیگری میرسد
خواب دوستت دارم
آه اشتباه کردم
گاهی خواب که باشی هم میتوانی حرف بزنی جیغ بکشی
بترسی
ولی تنها خوبی آن این است که زود تمام میشود
زود به آخر میرسد
زنگ ترس دارد اما تو نمیفهمی چقدر درد داشتی
ســه کـآم حَــــــــــــــبس..
بِــه یــادِ خاطــرات نَحــــــــــس !...
اگر کسي تو را با تمام مهربانيت دوست نداشت...
دلگير مباش که نه تو گناهکاري نه او
آنگاه که مهر می ورزی مهربانيت تو را زيباترين معصوم دنيا ميکند.. ...
پس خود را گناهکار مبين !
من عيسي نامي را ميشناسم که ده بيمار را در يک روز شفا داد ...
و تنها يکي سپاسش گفت!!!
من خدايي ميشناسم كه ابر رحمتش به زمين و زمان باريده ...
يکي سپاسش مي گويد و هزاران نفر کفر !!!
پس مپندار بهتر از آنچه عيسي و خدايش را سپاس گفتند ...
از تو براي مهربانيت قدرداني ميکنند.
پس از ناسپاسي هايشان مرنج و در شاد کردن دلهايشان بکوش...
که اين روح توست كه با مهرباني آرام ميگيرد
تو با مهر ورزيدنت بال و پر ميگيري ...
خوبي دليل جاودانگي تو خواهد شد ...
پس به راهت ادامه بده
دوست بدار نه براي آنکه دوستت بدارند ...
تو به پاس زيبايي عشق ، عشق بورز
و جاودانه باش
گاهی حسرت لبخندهای پرمهر مادرت را داری
گاهی حسرت صدای پدر را داری
واگر لحظه ای باعث غمگینی پدر ومادرت شوی همان ثانیه خودت لبخندهایت را ازدست میدهی
گاهی باید احساس را کشت تا به آرزوهایت برسی
اما هیچ گاه نمیتوانی حس دلتنگی به پدرو مادرت را بکشی
شاید غرق کارهای تکراری و روزمره شوی
اما یاد خنده های آنها از غم ها و سختی راه می کاهد
گاهی دلت میخواهد به بعضی بگویی میبخشمت اما نمیتوانی حس عذاب وجدان خودت را از بین ببری
و این است که تا آخر عمر عذاب ات میدهد
که باعث میشود از خودت و من فرار کنی
میگذارم فرار کنی
از من و عذاب وجدانت
اما بدان روزی دگر میبنمت و تو دوباره یاد خاطراتت میافتی
هیچ گاه واقعیت تغییر نمیکند
هیچ گاه نمیتوان تا ابد صبور بود
اما من از خدا تنها صبر ایوب میخواهم و ارامش دوستی خودش را
هیچ گاه به کسی اعتماد نکن بخصوص اگر خودش گفته باشد
که ادمها هر چه میگویند نیستند
و گاه چیزی از خود میگویند که دلشان میخواهند باشند ولی نیستند
یک روزی صبورتر میشوم و سکوت میکنم
تا دیگر خواندن ام آزار ات ندهد
متاسفم
شعار میدهیم
خود را جور دیگری نشان میدهیم
اما گاهی چیزی بودیم که میگفتیم و گذر رمان همه چیزهای خوب اخلاق مان را ازما میگیرد
و به دنبال کسب مجدد آنها هر روز مایوس تر میشویم
چرا که بعضی چیزها ازدست دادنشان قابل بازگشت نیست یا که ممکن است
چیززی باشد که 19 سال برای بدست آوردنش تلاش کردیم
اما در طول مدت کوتاهی از وجودمان رفت
وحال میترسی که باز 19 سال دیگر طول بکشد همان شوی
و آن روز آنقدر پیر شده باشی که این موفقیت یک لبخند هم برلبان ات نیاورد
یا که حتی قبل دیدن آن روز مرده باشی