گر چه میگفت که زارت بکشم
میدیــــــــدم ، که نهانش
نظری با من دلسوخته بود
نمایش نسخه قابل چاپ
گر چه میگفت که زارت بکشم
میدیــــــــدم ، که نهانش
نظری با من دلسوخته بود
خوب ترین حادثه...
با همهی بی سر و سامانیام
باز به دنبال پریشانیام طاقت فرسودگیام هیچ نیست
در پی ویران شدنی آنیام
آمدهام بلکه نگاهم کنی
عاشق آن لحظهی طوفانیام
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام
آمدهام با عطش سالها
تا تو کمی عشق بنوشانیام
ماهی برگشته ز دریا شدم
تا تو بگیری و بمیرانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنهی یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!
http://www.asheghaneha.ir/wp-content...10/hadeseh.jpg
گاه دلتنگ می شوم،دل تنگ تر از،تمام دل تنگی ها
حسرت هارا می شمارم....
وباختن ها.....
وصدای شکستن را.......
نمی دانم من کدامین امید را ناامید کردم،
وکدام خواهش را نشنیدم،
وبه کدام دلتنگی خندیدم،
که چنین دلتنگم.........
خَستِـﮧ شُدم
بَس کِـﮧ
دِلَم رَنجید و خَندیدَم
پدرت روضه ی رضوان به دو گندم بفروخت
او اگر خوب و اگر بد، تو برو خود را باش!
گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم،
نگاه آن هایی که بانبودشان،بودنمان رابه بازی گرفتند.........
شک نکن.....
آدم ها زمانی از هم دور می شوند،
که به کسی دیگر نزدیک می شوند..........
دلم یک یار میخواهد...
که گه گاهی کشد دست نوازش بر سر و مویم...
که آن موقع که دلتنگت شدم من بی صدا...
تو گویی من خودم دلتنگم و بودم...