دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلط ای خواجه در این عهد وفا نیست.
نمایش نسخه قابل چاپ
دی می شد و گفتم صنما عهد به جای آر
گفتا غلط ای خواجه در این عهد وفا نیست.
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
تو نبودی دل به دل راهی نداشتاز خیال عشق آگاهی نداشتتو نباشی تا قیامت بی کسمدر تمام زندگی دلواپسم
مادر موسیقی بهشت همانا صدای توست
گوش دلم به زمزمه لای لای توست
ترا بر اوج بلندی،مرا سوی پستی
مباشران قضا میزنند و میرانند
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستملیكن از لطف لبت صورت جان میبستم
من ندانم با که گویم شرح درد
قصه رنگ پریده خون سرد
دردیست غیر مردن کان را دوا نباشد
[golrooz]پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن[golrooz]
دوش دیدم ملائک در خانه زدن
گل ادم بسرشتن وپیمانه زدن
در آن درگه که گه گه که که و که که شود ناگه / به امروزت مشو غره نه ای آگه