من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
نمایش نسخه قابل چاپ
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
در ابروان من و گیسوان ِ تو گرهی ست
گمان مبر که زمان ِ گره گشایی ماست
خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است
همین بهانۀ آغاز ِ بیوفایی ماست
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو
وادی پر از فرعونیان و قبطیان است
موسی جلودار است و نیل اندر میان است[golrooz]
تو سرمستی و ما صید پریشان
تو آزادی و ما در بند فرمان
نگذار آواز پرنده ایی که از درد و اشتیاق در سکوت
ترسناک غروب می خواند
ترا مجذوب کند
و پیش از ان این خدای ناشناس در دل تو ره یابد
فروغ[golrooz]
دریـــغ مـدت عمـرم که بـر امیـد وصـالبه سر رسید و نیامد به سر، زمان فراق
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان مارا بس
سال ها دل طلب جام جم از ما می کرد
وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
در کوری نیک نامی ما را گذر ندادند/ گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را