در کشور تن حکومت جان بینم
اندوه و خوشی ز حکمت آن بینم
هر لحظه که من به ملک تن می نگرم
دارایی خود ز لطف یزدان بینم
نمایش نسخه قابل چاپ
در کشور تن حکومت جان بینم
اندوه و خوشی ز حکمت آن بینم
هر لحظه که من به ملک تن می نگرم
دارایی خود ز لطف یزدان بینم
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ی ما بود که هم بر غم زد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند // گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود
در گریز ، ازین زمان بی گذشت ،
در فغان ، ازین ملال بی زوال ،
رانده از بهشت عشق و آرزو ،
مانده ام همه غم و همه خیال
لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود و به امّید دوا باز آمد
[golrooz]در اندیشه ببستم، قلم وهم شکستم
[golrooz]که تو زیبا تر از آنی، که کنم وصف و بیانت
تا بشنومت ندا ، همه گوش شوم
تا راه به تو برم ، همه هوش شوم
میسوزم از فراقت، روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد، یا رب بلا بگردان
ناچشیده جرعه ای از کام او
عشق بازی می کنیم با نام او