ماه من!جان میدهم با دیدنت
گربمیرم خون من بر گردنت
آمدی با خشم و رفتی با شتاب
سوختم زین آمدن وان رفتنت
نمایش نسخه قابل چاپ
ماه من!جان میدهم با دیدنت
گربمیرم خون من بر گردنت
آمدی با خشم و رفتی با شتاب
سوختم زین آمدن وان رفتنت
تو از این دشت خشک تشنه روزی کوچ خواهی کرد
و اشک من تو را بدرود خواهد گفت
فریدون مشیری[golrooz][golrooz]
تنها در بی چراغی شبها میرفتم
دستهایم ازیاد مشعل ها تهی شده بود
همه ستاره هایم به تاریکی رفته بود
مشت من ساقه خشک تپش ها را می فشرد.
لحظه ام از طنین ریزش پیوندها پربود.
تنها میرفتم .میشنوی ؟ تنها.
مرا ذلیل مگردان به شکر این نعمت که داشت دولت سرمد عزیز و محرمیت
تو کیستی ک من این گونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو چیستی ک من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
ما ریشه الحظه های بی بنیادیم
ما خاک عبور ناکجا آبادیم
ما فلسفه گذشتن از خویشتنیم
بادیم و اسیر هر چه بادا بادیم
من ندانستم از اول که تو بی مهرو وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی ونپایی
یادم آید
آخرین قرارمان نیامدی
و من در انتظار
راه مادوراست و منزل بس دراز
ای مسافر!توشه ی راهی بساز!
ز سر غیب کس آگه نیست قصه مخوان/ کدام محرم دل ره درین حرم دارد
- - - به روز رسانی شده - - -
ز سر غیب کس آگه نیست قصه مخوان/ کدام محرم دل ره درین حرم دارد