دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد کار دوران غم مخور
- - - به روز رسانی شده - - -
تا مرا با عشق تو کار افتاد
بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
نمایش نسخه قابل چاپ
دیدم که به پیش چشمم آن شوخ
دارد نظـــری بــــه سوی اغیـــار
راست گویی همه غم های جهان در دل اوست
چه کند آن که به او این همه بیداد رسد؟
تا چنــــــد گـــرد کـــوی تو گـردم گهی بپرس
کاینجـــا چـــه میکنـــــی و طلبکـار کیستی
یک لب به خنده بازنبینم درین بهار
یک دیده بی سرشک نیابی به رهگذار
ره بردم از دل به کویش ، دل بستم از جان به مویش
عشق من و حُسن رویش ، افسانه و داستان شد
در هرکناری شمع شعری میگذارد
اعجاز انسان را هنوز امید دارد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزارآفرین بر غم باد
درکلامش لبخند
از نفس هایش گل می بارد
با قدم هایش گل می کارد
مهربان زیبا دوست
روح هستی با اوست
تومپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من