پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
تو ۱۰ سالگی : ” مامان ، بابا عاشقتونم ”
تو ۱۵ سالگی : ” ولم کنین ”
تو ۲۰ سالگی : ” مامان و بابا همیشه میرن رو اعصابم ”
تو ۲۵ سالگی : ” باید از این خونه بزنم بیرون ”
تو ۳۰ سالگی : ” حق با شما بود ”
تو ۳۵ سالگی : “ میخوام برم خونه پدر و مادرم ”
تو ۴۰ سالگی : ” نمیخوام پدر و مادرم رو از دست بدم ! ”
تو هفتاد سالگی : ” من حاضرم همه زندگیم رو بدم تا پدر و مادرم الان اینجا باشن . . .
بیاید ازهمین حالا قدر پدرو مادرامونو بدونیم . . .
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست .
با سلام ...
همیشه یه عقده ای دارم که اذیتم میکنه
میخواهم بروم در کرانها تا صدای جیغ غده بغضم به گوش احدی نرسد
آری دلم تنگ عزیزیست که خیلیها تا وجودش را حس میکنند قدرش را نمیدانند
خداوندااااااااااااا کجایی ؟؟؟؟؟ فقط فقط فقط 1بار دیگر میخواهم در لحظه ای که میخواهد ترکم کند کنارم باشد...
چرا انسانها درک حال مرا کردند چرا گولم زدند عزیزم فردا به خانه می اید...
دلم جیغ میخواهد جیغ...
با غروب یک عزیزم ان عزیزترینم در حال آب شدن است...
حکمت است.. حرفی که مردم و بزرگان بر سر این حادثه نهادند...
شاید حق با آنهاست درست اشت...
بیایید تا عزیزانتان را در کنارتان دارید قدرشان را بدانید شاید..
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
نقل قول:
نوشته اصلی توسط
ll
اولي: امسال روزه مي گيري؟
دومي: آره اگه خدا بخواد...
اولي: منم ميگيرم ولي آخه كدوم پزشكي اين همه سختي رو براي بدن تأئيد ميكنه؟
دومي: همون كه وقتي همه پزشكا جوابت كردن برات معجزه ميكنه...
كي در مورد شغل شريف پزشكي حرفيد؟؟؟؟؟؟؟؟
هاها رگ غيرتم زد بالا!!![khande]
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
از یـه جـآیی به بـعد دیگه ، نه دَست پــآ میزنی
نه بــآل بـــآل میـزنی
نه دل دل مـیکـنی
نه داد و بیداد میـکـنی
نه گــریه میـکنی
نه سـرت میزنی به دیوار
نه مـشـتت میکوبی به دیوار
از یه جایی به بـَعد فـَقط سکوت میکنی سکوت !
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
پسر گرسنه اش است ، شتابان به طرف یخچال می رود
در یخچال را باز می کند
عرق شرم ...بر پیشانی پدر می نشیند
پسرک این را می داند
دست می برد بطری آب را بر می دارد
... کمی آب در لیوان می ریزد
صدایش را بلند می کند ، " چقدر تشنه بودم "
پدر این را می داند پسر کوچولواش چقدر بزرگ شده است
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺏ "ﺩﻟﯿﻞ " ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
" ﺗﻮ" ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺎﺵ ﺑﺮﺍﯼ " ﺧﻮﺏ" ﺑﻮﺩﻧﻢ
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
ﺩﻭﺱ ﺷﺪﻥ ﺑﺎ ﺑﻌﻀﯿﺎ
ﻣﺜﻪ ﺑﺴﺘﻦ ﺍﺷـــﺘﺒﺎﻫﯽ ﺩﮐﻤﻪ ﻫﺎﯼ لباسه!
ﺗﺎ ﺑﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﻧــﺮﺳﯽ
ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻧﻤﯿﺸﯽ ﺍﺷـــــــــﺘﺒﺎﻩﮐﺮﺩﯼ !!... ؟
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
گاهیــ خـــدا آنقـدر صدایتـ را دوستـ داردکــ ه
سکوتـــــــــــــ میکنـــد تا تــو بارهـــــا بگویــی
خــــــــــــــــ♥ـــدای منـــــــــــــــــــــــ ــــ
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
دلتــــ♥ـــنگی هم ...
حس جالبیـست ...!
داغ نیــــست اما ...
مـــــــــــیسوزاند...!
- - - به روز رسانی شده - - -
نگران خیس شدن پاهایش بود ...
در آن زمان که آب از سر من گذشت ... !!!
- - - به روز رسانی شده - - -
دلتنگ که بـــــــــــــــــاشم
ســــــاده ترین حرف ها هم
اشـــــــــکم را در می آورد
یاد تو که جــــــــای خود دارد!!
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
و مرا
آنقدر آزردی ... که خودم کوچ کنم از شهرت
بکنم دل ز دل چون سنگت تو خیالت راحت
می روم از قلبت میشوم دورترین خاطره در شب هایت
تو به من می خندی ... و به خود می گویی:
"باز می آید و می سوزد از این عشق"
ولی ...
بر نمی گردم نه!
می روم آنجایی که دلی بهر دلی تب دارد
عشق زیباست و حرمت دارد
تو بمان !
دلت ارزانی هر کس که دلش مثل دلت سرد و بی روح شده است
سخت بیمار شده است
تو بمان در شهرت...
پاسخ : > ! حرف های تیز ! >
اخخخخخ ببخشيد تايپش خراب شد!!![nishkhand]
حالا چيزي نشده كه اينقد اخماتون تو هم رفته
عصبانيت واس سلامتي ضرر داره[nishkhand][khejalat]