پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)
بنام خدای مهربان
مطالعه و مرور خاطرات شهدا گر چه ما را به دنیای متفاوت و وسیعی می کشاند؛ اما در این میان آنچه برای بنده کنجکاو بیش از پیش تأمل برانگیز می شود دست یافتن به ارتباط بین زمین و زمان در کائنات است. نوع و شیوه زندگی که برای هر انسانی رقم می خورد بر چه قانونی استوار است؟!بگذریم؛ که مجبور به گذشتنیم. چرا که غرق شدن در ابهامات، ظرفی بیش از ظرفیت ما می طلبد که چیستی آن هم دشوار و یا ناممکن.
و اما . . .
خاطره ای از زبان خواهر شهید: محمد باقر مستقیم نوروزی
نام پدر: علی – تاریخ تولد: 02/02/1347 – تاریخ شهادت: 15/05/1366 – محل شهادت: آذربایجان غربی – سردشت – نام عملیات: نصر 7.
محمد باقر با حضور همیشگی در نماز جماعت و جمعه در ادای فرایض دینی کوشا بود. نماز شب او هرگز ترک نمی شد و با صوت زیبائی قرآن را تلاوت می نمود و به معنی آن توجه داشت. در طول زندگی و عمر کوتاهش هرگز کسی را اذیت نکرده بود و همه از خوبی ها و کمک های او می گفتند. اگر کسی احتیاج به کمک داشت دریغ نمی کرد چه جانی و چه مالی. هرگز از او عمل زشتی سر نزده بود؛ و در مدرسه فردی فعّال مفید بود. در ایام عزاداری امام حسین (ع) همیشه پیش قدم بود. در ایام ماه رمضان با زبان روزه به کمک نیازمندان می شتافت؛ و شب ها شب زنده داری می کرد و به عبادت خدا مشغول می گشت.
خواب مادر بزرگ شهید و تعبیر آن
مادر بزرگ مومن و متدیّن شهید نقل می کنند: وقتی پدر شهید به خواستگاری مادر شهید رفته و منتظر جواب بودند؛ که در این حال خانواده مادر شهید برای این وصلت تردید داشتند. در همان شب مادر بزرگ شهید خواب می بینند که از طرف خداوند به او یک پنجلابه می دهند؛ که بر روی آن اسم پنچ تن نوشته شده بود؛ که یکی از اسم های پنج تن به صورت نوری درآمده و به آسمان شتاب می گیرد. مادر بزرگ شهید فردای اون روز می گوید: «جواب من بله است و بنا به خواب بنده، احتمال دارد این زوج صاحب چهار پسر و یک دختر شوند که یکی از اینها فرد بسیار مومن و مورد قبول همگان گشته و در پیشگاه خداوند فرد بسیار خوبی گردد» که بعد از گذشت زمان همین اتفاق هم می افتد؛ و این زوج صاحب چهار پسر و یک دختر می شوند که اسم هایشان هم از نام و القاب پنج تن می باشد؛ و از بین آنها محمدباقر به درجه رفیع شهادت نائل می گردد.
محبت مادر و فرزندی
بنا به نقل مرحومه مادر شهید که بسیار مومن بوده؛ می گفتند همیشه آرزو داشتم جانم را برای خدا و ائمه اطهار قربانی نمایم. . . . روزی در حیاط منزل بعد از نماز، به حالت رویا دیدم نوری از آسمان به طرف من آمد و مرا آنقدر فشار داد که نزدیک بود روحم از وجودم درآید؛ و دوباره به طرف آسمان رفت. بعد از چند سال که صاحب این پسر شدم، احساس می کردم که دیگر هیچ چیز و هیچ کس مثل محمدباقر برای من این قدر نزدیک تر و خوش آیندتر نیست. وقتی که شهید شد دوری او را نمی تواستم تحمل کنم. به یاد دعاهای سر نماز شبم افتادم که آرزو داشتم جانم را برای خدا فدا کنم. حال می بینم جانی بالاتر از جان فرزندم که از تمامی فرزندانم بیشتر دوستش می داشتم نبوده؛ که آن را هم فدا کردم. محمد باقر را خداوند برای خود آفریده بود.
خواب دخترخاله شهید قبل از شهادت ایشان
یک هفته فبل از رسیدن خبر شهادت محمدباقر، دختر خاله وی در خواب می بیند: فرشته هایی از آسمان یک گردنبند پر از نگین و الماس را آورده و به گردن مادر شهید محمدباقر انداختند؛ که یکی از نگین های آن گردنبند مثل چراغی روشن شده و همه جا را روشن می کند. . . . بعد از چند روز خبر شهادت محمدباقر به خانواده می رسد.
عشق به خدا و اهل بیت (ع)
محمدباقر دائم در نامه ها و دفترخاطراتش و به زبان هم می گفت و می نوشت که: من در راه خدا و اسلام و امام حسین (ع) حاضرم جانم را فدا کرده و خاکستر شوم.
شهید در طفولیت:
شیر خوردن محمد باقر تا دو سالگی همیشه با وضوی مادر همراه بوده؛ و قبل از تولد وی نیز، مادرش به عبادت و نماز شب و تلاوت قرآن مبادرت داشتند.
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــ
الله اکبر
از خواندن دست نوشته ها، خاطرات و ماجراهای زندگی شهدا، جز پی بردن به سرشت پاک آنان درس برجسته ای نیست که بدان تامل ننمایی. خدایا! آگه ام ساز و بیدار، تا به غفلت قدمهای زندگی را نپیمایم؛ و بدان حق زیبای انسانیت که لایق وجود است دست یابم. آمین.
منبع: موزه ی شهدای استان آذربایجان شرقی (واقع در تبریز، بلوار استاد شهریار، ابتدای خیابان گلکار)
آشنایی با بهزاد پروین قدس: عکاس جنگ
پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)
عکس هایی از آلبوم شهید عبداله حقوقی شیشوان
بروشور موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)
پاسخ : موزۀ شهدای آذربایجان شرقی (تبریز)
پاسخ : گزیده ای از وصایای شهدا
پاسخ : گزیده ای از وصایای شهدا
پاسخ : گزیده ای از وصایای شهدا