He is itching for trouble
تنش می خارد(مثل اینکه دلش می خواهد کتک بخورد)
نمایش نسخه قابل چاپ
He is itching for trouble
تنش می خارد(مثل اینکه دلش می خواهد کتک بخورد)
He is on his beam-ends
کارد به استخوانش رسیده است.
به بن بست رسیده است.
کفگیر به ته دیگ خورده است.
جانش به لبش رسیده است.
To go back on ones bargain
دبه در آوردن،دبه کردن.
To go to the dogs
فلک زده شدن،خانه خراب شدن،از هم پاشیدن.
Grin and bear it
بساز و بسوز
دندان روی جگر گذاشتن.
To have a finger in every pie
نخود هر آش بودن
فضول هر کاری بودن.
To keep oneself to oneself
توی لاک خود بودن-معاشرت نکردن.
To knell the down fall or end of something
فاتحه چیزی را خواندن.
To knife a person
از پشت به کسی خنجر زدن.
Jack of all trades, master of none
آدم همه کاره و هیچ کاره.
نخود هر آش بودن.