عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح ؛
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
نمایش نسخه قابل چاپ
عشق اگرچه حرف ربط نیست
ربط میدهد مرا به تو
شوق را به جان
رنج را به روح ؛
همچنان که باد
خاک را به دشت
ابر را به کوه.
http://static.cloob.com//public/user...21e5815896-425
مــن
بــی تــــو
در غریب ترین شهر عالمـــم . . .
بــی مــن
تـــو در کجــای جهـانـــی
کــه نـیـسـتـی ؟ ! . . .
- - - به روز رسانی شده - - -
http://upcity.ir/images2/58905214425147371144.jpg
گاهی هستی
گاهی نه
گاهی دوستت دارم
گاهی نه
تو کیستی و از کجاییکه هر غروب دلتنگت می شوم
ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ
ﺑﺎﻣﺸﺖ ﺑﮑﻮﺑﻪ ﺭﻭﻯ ﺳﯿﻨﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻪ ﺑﺮﻭﺗﻨﻬﺎﯾﻢ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭﻟﯽ ﺍﻭﻥ ﺁﺭﻭﻭﻡ ﺑﻐﻠﺶ ﮐﻨﻪ ﺑﮕﻪ ﻧﺰﻥ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﺭﺩ
ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ
این آخرین باره من ازت میخام برگردی به خونه
این آخرین باره من ازت میخام عاقل شی دیوونه
بله همین جوریه اما بعد از یه مدت اینا تبدیل به واقعیته واقعیت میشن.
عشق واقعی رو خوب تعریف کردین اما نگفتین که این عشق زمانی واقعی خواهد بود که این عمل در خانه و بعد از زندگی 6 ماهه خواهد بود.
اگه در این هنگام چنین برخورد کردی بهت تبریک میگم و عاشق واقعی هستی. الحق که مرد حقیقی هستی.
اما اگه تو خیابون باشه فقط ادعاست.
مردان حقیقی همان عاشقان حقیقی هستند و خوب و عالی تعریف کردی.
مادر، ای پــرواز نــــرم قـــاصدک
مادر، ای معنای عشق شاپرک
ای تـمام نـاله هـــایت بی صدا
مـــادر ای زیباترین شــعر خــدا
روانشناسا میگن عشق سه مرحله داره:
اول: شهوت (احساس علاقه جنسی) که باعث میشه دو تا آدم به هم علاقه پیدا کنن. این احساس عموما از حس بینایی و شنوایی به وجود میاد. البته خیلی ها خودشون هم به این مورد پی نمی برن ولی عملا چنین چیزی اتفاق میفته.
دوم: تعلق در این مرحله دیگه رابطه جنسی از اهمیتش کاسته میشه و دو نفر به هم احساس تعلق پیدا میکنن و نسبت به رفتارهای همدیگه حساس میشن. یه جور کنش و واکنش بینشون برقرار میشه. یه حس مالکیت نسبت به هم پیدا میکنن.
سوم: تعهد این آخرین پله از پلکان عشق هستش که مرد و زن نسبت به زندگی با هم متعهد میشن. همچنانکه دو مرحله قبل کماکان حضور داره احساس پایبندی و تعهد و التزام عملی به قوانین مشترک در زن و مرد ایجاد میشه و اگه یک رابطه صحیح و خردمندانه برقرار شده باشه این رابطه که همون عشق نامیده میشه تا پایان عمر بین دو طرف باقی می مونه.
امام علی (ع) :
اَدَّبتُ نَفسى فَما وَجَدتُ لَها بِغَيرِ تَقوَى اللهِ مِن اَدَبِ
فى كُلِّ حالاتِها وَ اِن قَصُرَت اَفضَلَ مِن صَمتِها عَنِ الكَذِبِ
وَ غيبَةِ النّاسِ اَن غيبَتَهُم حَرَّمَها ذُوالجَلالِ فِى الكُتُبِ
اِن كانَ مِن فِضَّةٍ كَلامُكِ يا نَفسُ فَاِنَّ السُّكوتَ مِن ذَهَبِ؛
به ادب و تربيت نفس خود پرداختم و براى آن / ادبى بهتر از تقواى الهى در تمام حالاتش نيافتم
و اگر از پس اين امر برنيامد / براى آن چيزى بهتر از دم فروبستن از دروغ نيافتم
و از غيبت مردمان، همانا غيبت آنان را / خداوند با عظمت در كتاب ها حرام كرده است
اى نفس، اگر سخن تو / نقره است، سكوت طلاست
اشکهایم را پاک کن
لبخندم را زیباتر کن
انگاهکه
به من لبخند میزنی و مرا صدا میزنی
- - - به روز رسانی شده - - -
يه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو میبره
از تویِ زندونمثِ شبپره
با خودش بيرون،
میبره اونجا
که شبِ سيا
تا دمِ سحر
شهيدایِ شهر
با فانوسِ خون
جار میکشن
تو خيابونا
سرِ ميدونا:
«ــ عمو يادگار! مردِ کينهدار! مستی يا هشيار خوابی يا بيدار؟»
مستيم و هشيار
شهيدایِ شهر!
خوابيم و بيدار
شهيدایِ شهر!
آخرش يه شب
ماه مياد بيرون،
از سرِ اون کوه
بالایِ دره
رویِ اين ميدون
رد میشه خندون
يه شب ماه مياد
يه شب ماه مياد
http://www.njavan.com/forum/images/misc/progress.gif
- - - به روز رسانی شده - - -
يِه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو میبره
تهِ اون دره
اونجا که شبا
يکه و تنهاتکدرختِ بيد
شاد و پُراميد
میکنه بهناز
دسّشو دراز
که يه ستاره
بچکه مثِ
يه چيکه بارون
به جایِ ميوهش
نوکِ يه شاخهش
بشه آويزون...
- - - به روز رسانی شده - - -
يه شبِ مهتاب
ماه مياد تو خواب
منو میبره
کوچه به کوچه
باغِ انگوری
باغِ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرااون جا که شبا
پشتِ بيشهها
يِه پری مياد
ترسون و لرزون
پاشو ميذاره
تو آبِ چشمه
شونهمیکنه
مویِ پريشون...
- - - به روز رسانی شده - - -
بیچاره بغض هایم،
یخ کرده اند
میان سردی نگاهت ...
دارند خفه ام می کنند
بی مروت...
یک لحظه نگاه سرکشت را کمی مهربانتر کن
بگذار لااقل بغضم باران شود
باور کن
دیگر هیچ نمی خواهم...
دیگر فهمیده ام
که نمیتوانم میان رویاهای سر به فلک کشیده ات
دست و پا بزنم
دیگر فهمیده ام فایده ای ندارد
که من با تو معنا شوم و تو با دیگری
من هیچ چیزی از تو نمیخواهم ...
فقط
بگذار بغضم باران شود...
- - - به روز رسانی شده - - -
گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتیکو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟
شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی
تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
غنچهای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟
گریه میکردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی
روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی
بسکه دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی
من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــ ی
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من
روزگاری که جنون رونق بازارم بود
تو نبودی که بیایی به خریداری من
برگ پاییزی ام و خسته دل از باد خزان
باغبان نیز نیامد پی دلداری من....
پر میکشم از پنجره ی خواب تو تا تو
هر شب من و دیدار،در این پنجره با تو
از خستگی روز همین خواب پر از راز
کافیست مرا،ای همه خواسته ها تو
دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم
من یکسره آتش،همه ذرات هوا تو
پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم
ای هرچه صدا،هرچه صدا،هرچه صدا-تو
آزادگی و شیفتگی مرز ندارد
حتی شده ای از خودت آزاد و رها تو
یا مرگ و یا شعبده بازان سیاست؟
دیگر نه و هرگز نه،که یا مرگ که یا تو
وقتی همه جا از غزل من سخنی هست
یعنی همه جا-تو،همه جا-تو،همه جا-تو
پاسخ بده ازاین همه مخلوق چرا من؟
تا شرح دهم،از همه ی خلق چرا تو؟
دل، ماهی خستهای که در تور افتاد
در چاله عجب نیست اگر کور افتاد
از عشق چه خیر غیر ناکامی دید؟
بر چاک چه جز وصلهی ناجور افتاد؟
از اصل خودش دور شد و بالا رفت
این بود که فوارهی مغرور افتاد
بسیار به غیر او دلم شد نزدیک
تا از غم عشق او کمی دور افتاد
بسیار به صخرهها سرش را دریا
کوبید بیفتد از سرش شور، افتاد؟
من با غم او از خود او دوستترم
او با غم من از خود من دور افتاد!
با اینهمه راضیست نشابوری که
از چنگ مغول به چنگ تیمور افتاد
بی قرار توام و در دل تنگم گله هاستآه، بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاد در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچه هاست
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مساله و دوری عشق
و سکوت تو جواب همه ی مساله هاست
من ندیدم خوشتر از جادوی تو،
ای سکوت ای مادر فریادها
گم شدم در این هیاهو گم شدم،
تو کجایی تا بگیری داد من؟
گر سکوت خویش را میداشتم،
زندگی پر بود از فریاد من!
- - - به روز رسانی شده - - -
باور نکن
باور نکن تنهاییت را
من در تو پنهانم ،تو در من
از من به من نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیک تر من
باور نکن تنهاییت را
تا یک دل و یک درد داری
تا در عبور از کوچه عشق
بر دوش هم سر میگذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهاییت راهر جای این دنیا که باشی
من باتوام تنهای تنها
من با توام هرجا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با من بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهاییت را
من با تو ام منزل به منزل
- - - به روز رسانی شده - - -
چشم انتظار
به جاده مینگرم
منتظرم بیایی
هنوز هم چشم به راه
امدنت هستم
بیایی و مرا
با نام کوچکم صدا بزنی
انگاه من بگویم
چقدر دل تنگت بودم
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:A...a2zWM2SxqjOyjA