مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
نمایش نسخه قابل چاپ
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
تو را با غیر می بینم، صدایم در نمی آید دلم می سوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
مهدی اخوان ثالث
من زخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمار تورا دیدمو بیمار شدم
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتیم
می ترسم از خرابی ایمان که می برد/ محراب ابروی تو حضور نماز من
گفتم به دلق رزق بپوشم نشان عشق/ غماز بود اشک و عیان کرد راز من
نخست موعظه پیر صحبت این حرف است
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید
در هجر تو گر چشم مرا آب نماند/ گو خون جگر ریز که معذور نماندست
تورا که دیده ز خواب خمار باز نباشد
//
ریاضت من شب تا سحر نخفته چه دانی..
یارب چو براننده ی حاجات تویی
هم قاضی وکافی ومهمات تویی