عاشق و رند و نظربازم و ميگويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام
نمایش نسخه قابل چاپ
عاشق و رند و نظربازم و ميگويم فاش
تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام
من ارچه در نظر یار خاکسار شدم/ رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند
دردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم
مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
قرین دوست به هر جا که هست خوش جاییست
تو كز سراي طبيعت نميروي بيرون
كجا بكوي طريقت گذر تواني كرد
دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
اگر تنهایی ام چشم مرا بست اگر دل از تنم افتاد و بشکست
فدای قلب پاک آن عزیزی که در هر جا که باشد یاد ما هست
توئی که بر سر خوبان کشوری چون تاج/ سزد اگر همه دلبران دهندت باج
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولي
غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی/ ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم