در کام شیر بستر راحت فکنده است/ هر کس که خواب امن در این روزگار کرد
نمایش نسخه قابل چاپ
در کام شیر بستر راحت فکنده است/ هر کس که خواب امن در این روزگار کرد
دستم نمیدهد که تماشا کنم تو را
ای روح پر کشیده در آفاق بی نشان
نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستم/ طفل ما مشق جنون بر تخته ی گهواره کرد
دلا غافل ز سبحاني چه حاصل
اسير نفس شيطاني چه حاصل
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لالهی سیراب به دامن کردم
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم
مور بی آزار دائم خون خود را می خورد/ خانه ی پر شهد می خواهی برو زنبور باش
ش................................................ ............................................م
مگو شعر تو سر تا پا گنه بود
از این ننگ و گنه پیمانه ای ده
بهشت و حور وآب کوثر از تو
مرا در قعر دوزخ خانه ای ده
هر آنکه جانب اهل خدا نگهدارد
خداش در همه حال از بلا نگه دارد
حدیث دوست نگویم مگر بحضرت دوست
که آشنا سخن آشنا نگهدارد
در حقیقت مرگ خصم آیینه دار عبرت است/ غافلست آن کس که شاد از مرگ دشمن می شود