تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی
نمایش نسخه قابل چاپ
تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
تا کی ای ناله زار از جگرم برخیزی
یا رب سببی ساز که یارم به سلامـــت / باز آیـد و برهاندم از بند ملامــت
تا حال منت خبر نباشد
در کار منت نظر نباشد
در خرقه زن آتـش که خم ابروی ساقـــی / بر می شکند گوشه محراب امامت
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
یا ربــــ این بچه ترکان چه دلیرند به خون / که به تیر مژه هر لحظـــــه شکاری گیرند
در تیره شب هجر تو جانم به لب امد
وقت است که همچون مه تابان به در ایی
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و باز پیوستند
یا رب از سعدی چه کار آید پسند حضرتت
یا توانایی بده یا ناتوانی در گذار
راز درون پرده چه داند فلک خموش / ای مدعی نزاع تو با پرده دار چیست