در این زمانه که شرط زندگی نیرنگ است
دلم برای رفیقان بیریا تنگ است
نمایش نسخه قابل چاپ
در این زمانه که شرط زندگی نیرنگ است
دلم برای رفیقان بیریا تنگ است
تا بوده چشم عاشق در انتظار یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
هرکجا دور از تو باشم نازنين غربت نشينم
هرکجا پايت گذاری خاک نرم آن زمينم
مدام مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم،فریب چشم جادویت
تقديم به چشمی كه اشكش منم،
تقديم به اشكی كه غمش منم،
تقديم به شمعی كه پروانه اش منم،
تقديم به گلزاری كه گلش...تويی
یارب چها به سینهی این خاکدان در است
کس نیست واقف اینهمه راز نهفته را
راه عدم نرفت کس از رهروان خاک
چون رفت خواهی اینهمه راه نرفته را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
آشیان مرغ دل زلف پریشانیدادیر
هاردا اولسام ای گوزل،کونلوم سنین یانیندادیر
عشق دردیله خوشام،ال چک علاجیمدان طبیب
قیلما درمان،کیم هلاکیم زهری درمانیمدادیر
رفتـی کــه بـا خـیال کسی زنــدگـــی کــــنم
شـیریـن من حقــیقـت من تلخ ـ تلخ نیســت
تو را توش هنر می باید اندوخت
حدیث زندگی می باید آموخت