شاید که کنیم ناز بر چرخ
خورشید به حسن یار ما نیست
نمایش نسخه قابل چاپ
شاید که کنیم ناز بر چرخ
خورشید به حسن یار ما نیست
تا ساحل سپیده صبح ستاره سوز
تا آسمان روز
چون راز سر به مهر نهان دارم
وان شور بخش واژه نامت را
من دره عمیق غمم در من
پرواز ده طنین کلامت را
من پرواز کرده ام
از بامهای دنیا
تا دامهای دنیا
آن دل که به یـاد تو نبــاشد دل نیـست
قلبی که به عشقت نتپد جز گِل نیست
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
تو كيستی كه من اينگونه بی تو بيتابم
شب از هجوم خيالت نمی برد خوابم
تو كيستی كه با هر تبسم تو
مثال قايق شكسته روی گردابم
مرا ببخــــــــش ! بدی کرده ام به تـــو، گاهی
کمال عشق ، جنون است ودیگر آزاری است
تا من بديدم روی تو اي ماه و شمع روشنم
هر جا بشينم خرمم هر جا روم در گلشنم
مرد راهش باش تا شاهت کنــم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فدای نام دوست
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم