شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست
نمایش نسخه قابل چاپ
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز شد او بمرد و بیمار بزیست
تو که اهسته میخوانی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن
ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم، سکوتم آب شد
چشم بستم، بسترم آتش گرفت
در زدم ،کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت
تا در دل من عشق تو اندوخته شد
جز عشق تو هر چه داشتم سوخته شد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزارآفرین بر غم باد
دل دریای غم میمونه جونم
ضرر کردی که رفتی مهربونم
می یابم از خود حسرتی باز از فراق کیست این
آماده صد گریه ام از اشتیاق کیست این
نیازارم ز خود هرگز دلی را
که می ترسم در او جای تو باشد
درست اول این نوبهار عاشق شد
دلم میان همین گیر و دار عاشق شد
دردم از یار است و درمان نیز هم
دل فدای او شدو جان نیزهم