شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
نمایش نسخه قابل چاپ
شعر زلال جوشش احساس های من
از موج دلنشين کلام تو چيدنی ست
يک قطره عشق کنج دلم را گرفته است
اين قطره هم به شوق نگاهت چکيدنی ست
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن....
مینا خانوم یه نفره بازی میکنی؟ صبر کن ما هم برسیم;)
ناچار چون نهر سر بر دامن گلم خار
چاکم بود گریبان گر در کفن نباشم
من تشنه این هوای جان بخشم
دیوانه این بهار و پاییزم
تا مرگ نیامدست برخیزم
در دامن زندگی بیاویزم
ما روضه نخواهیم که هر جا چو تو حوریست
سوگند به خاک سر کویت که بهشتست
تاشدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم آيد غمي از نو به مباركبادم
ما نه آشفته نقشیم که در آب و گل است
نظر پاک نباشد نگران بر خط و خال
لاابالي چه کند دفتر دانايي را
طاقت وعظ نباشد سر سودايي را
آب را قول تو با آتش اگر جمع کند
نتواند که کند عشق و شکيبايي را
آرام دلی دفع غمی مرهم دردی
یار کهنی عمر نوی مونس جانی
يادم آيد كه به من گفتي از اين عشق حذر كن
لحظه اي چند بر اين آب نظر كن