من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
نمایش نسخه قابل چاپ
من نه آنم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
ما عیب و نقص خویش و کمال و جمال غیر *** پنهان نموده ایم چو پیری پس خضاب
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم ****همه تن چشم شدم خیره بدنبال تو گشتم
مرا به كشتي باده در افكن اي ساقي
كه گفته اند نكويي كن و در آب انداز
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
تو به اندازه ی تمام تنهایی من،
شاد بمان...
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگراکنون باجوانان ناز کن باماچرا؟
آخر از راه دل و دیده سرآرد بیرون
نیش آن خار که از دست تو در پای من است
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی--- تو نماینده ی فضلی تو سزاوار ثنائی..
یکی خار پای یتیمی بِکَند
به خواب اندرش دید صدر خُجند