آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست.....عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی......
نمایش نسخه قابل چاپ
آدمی در عالم خاکی نمی آید بدست.....عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی......
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز *** هر که دل بردن او دیده در انکار من است
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
ترکان پارسی گوی بخشندگان عمرند *** ساقی بشارتی ده رندان با صفا را
اندر سر ما خیال عشقت
هر روز که باد در فزون باد
دلا تا کـــــــی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
یار بی پرده از در و دیوار *** در تجلیست یا اولاالباب
بر دوش زمانه لحظه ها سنگین بود
خورشید وزمین و آسمان غمگین بود
از خون وگل و شکوفه تابوت شهید
بر موج بلند دستها رنگین بود
آموخته ام که …با پول مي شود خانه خريد ولي آشيانه نه، ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريدولي احترام نه، مي توان کتاب خريد ولي دانش نه، دارو خريد ولي سلامتي نه، خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ، مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.