ای پیر اگر عهد تو در عشق شکستیم
مشکن دل احباب که این عین شباب است
نمایش نسخه قابل چاپ
ای پیر اگر عهد تو در عشق شکستیم
مشکن دل احباب که این عین شباب است
تمام شهررا گشتم به دنبال صداي تو
ببين خالي است روي لحظه هايم جاي پاي تو
وصل بتان خانه بر اندازم آرزوست
ساقی بیا که باده دمسازم آرزوست
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یار در زیر لب چو خنده کند
هرا که کشت باز زنده کند
در میان مهربانیهای من
هیچکس در قلب من مأوا نکرد
در آن خلوتگه تاريك و خاموش
نگه كردم بچشم پر ز رازش
دلم در سينه بي تابانه لرزيد
ز خواهش هاي چشم پر نيازش
شكسته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست
تو نیستی که ببینی
چگونه عطر تو در عمق لحظه ها جاری است
چگونه عکس تو در برق شیشه ها پیداست
چگونه جای تو در جان زندگی سبز است
تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش