حــکــمــت بــاران در ایــن ایــام مـی دانــی کــه چــیــست؟! آب و جـارو مــیــشـود بـهـر مـــحــرم کــوچــه ها...
نمایش نسخه قابل چاپ
حــکــمــت بــاران در ایــن ایــام مـی دانــی کــه چــیــست؟! آب و جـارو مــیــشـود بـهـر مـــحــرم کــوچــه ها...
همیشه نمے شود
زد به بی خیالے و گفتــــ:
تنهـــــا آمَــده امــ ٬ تنهـــــــا می رومـ
یک وقت هایی
شاید حتے برای ساعتے یا دقیقه اے ...
کم می آورے
دِل وآمــآنده اتـــ یکـ نـَفــر را مے خواهد !
پشت هر یک از این نوشته ها یک نفرنشسته است
میخواند، فکر میکند، گاهی هم گریه میکند، یا میخندد
برای چند دقیقه هم که باشد از دنیای واقعی مرخصی میگیری
مینشینی برای دل خودت
ولی میدانم
قدر تمام لبخندهایت تنها هستی
اگر همدمی بود که مجازی نمیشدی!!!
زائر همیشه بعد نجف...
کربلا رود...
یعنی غدیر...
اذن دخول محرم است...
خیلی ظرفیت میخواد که مدیریت کنی حرفهات رو ...
آخه بعضی حرفها رو نمیشه گفت باید خورد...
بعضی حرفها رو نمیشه خورد باید گفت...
ولی بعضی حرفها رو نه میشه گفت نه میشه خورد!!!
اون وقته که می مونه توو دلت ...
وقتی که توو دلت دیگه جایی نمونه برا این حرفها ...
میشه دلتنگی ... میشه بغض... میشه سکوت... میشه تنهایی...
خوش به حال اونایی که توو زندگی قاعده ی یک گوش در یک گوش دروازه رو بلدند...
ما بلد نبودیم...یاد هم نگرفتیم...
امان از بعضی حرفهای مردم... امان از موبایل ... امان از پیامک...
این روزها دلم کمی روضه میخواد...کمی تاریکی ... کمی اشک...کمی بوی سیب... کمی تنهایی... توو کنج خونه...
این روزها دلم پرواز میخواد... مثل قدیما...اگه بذارن....
مرگ هم به تساوی تقسیم نمی شود
عجبا ! هیچ کس هنوز
به سهم کم اش از مرگ
اعتراض نکرده است
شاید دیگه همیشه نشه گفت " حراج محبت کنیم..."!
زیادى خوبى نکن !!!
انسان است و فراموشکار
از تنهایى اش که در بیاید تنهایى ات را دور میزند!
پشت مى کند به تو، به گذشته اش!
حتی شاید روزى برسد که به تو بگوید: شما؟...!
"حراج محبت کنیم که همه ی ما..."!
به انتهای بودنم رسیده ام اما اشک نمی ریزم٬پنهان شده ام پشت لبخندی که درد میکند…!!!
دیگر تمام شد آرزوهایم را گذاشتم درون کوزه ، و دارم بـا آبش قرصهای اعصابم را میخورم...!!!
دلتنگیهایم را زیر دوش حمام میبرم،بغضم را میان شرشر آب داغ میترکانم،تا همه فکر کنند قرمزی چشمانم از دم کردن حمام است...!!!
خدايا ؛این روزها حرفهايم بوي ناشکري مي دهند اما تو به حساب تنهايي و درد دل بگذار...!!!
خواستی دیگر نباشی..آفـرین!!!چه بـا اراده..لعنت به دبستانی که تو از درس هایش فقط "تصمیم کبری" را آموختی...!!!
دارم رد ميشم از کوچه ، همونجا که تو رد ميشي
همه ديوارها ،سنگي ... همه سنگفرش ها ،خاکي
دارم اشک ميريزم امشب ، تو اين شهر پر از غصه
بدون تو مي رنجم...تو اين ابر و هواي مِه
همه جا بوي نا ميداد
بدون تو ، تو اين لحظه
دارم بازم رها ميشم ،از اين فرياد بي وقفه
همه جا بوي نا ميداد
تو اين کوچه همه خاطره
بدون تو ،ميميرم
اما دل تو از سنگه!
نميخواستم ولي انگار،هجوم سايه هاي غم
منو امشب مي بردند،ميون شهر پر کينه
نگاه آسمانيت،نشانده کنج اين طاقچه
هواي سرد و پر تکرار ، شکونده پنجره ديدار
دارم رد ميشمو انگار ،همه فرياد ها بيدار
همه جا عطر تو پيچيده
منم اما،تنهاي تنها...
داره رد ميشه و ميره
هجوم سرد اين گريه
همش بغض و همش آهه
همون آغوش بي وقفه
تو اي مه بازگرد ، آري
چراغ کوچه شو امشب
مدارا کن ، مدارا کن
تو اي ماه پر از عشوه !